بسم الله الرّحمن الرّحیم»
با این تلقی و بینش، موضعگیری تو در برابر حکومتها و تها و رویدادها مشخص میشود. تو حکومتی را میخواهی همگام با نظام هستی، نه همراه با شرایط تولیدی و قانونی میخواهی در این سطح نه در سطح قراردادها و حاکمی میخواهی در این قلمرو، نه در داخل مرزها .
و از این حکومت، نه نان و آب و رفاه و عدالت و تکامل که بیشتر از اینها را خواستاری و تنها به مبارزه با استثمار و استبداد و اِساِسهای دیگر قانع نیستی. اسلامی که حتی تا حد تکامل، آرمان داشته باشد، ارتجاع است. پس از تکامل، جهتگیری و جهت عالیتر یا جهت پستتر مطرح است و رشد و خسر مطرح است.»*
_________________________________________________________________________
* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیلهالقدر، 1390.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
همراه بیّنات و با دگرگون شدن تلقی انسان از خودش، دیگر او به آنچه که دارد دلخوش نیست و در انتظار چیزی است که میتواند باشد و باید باشد. این توانایی و این ضرورت او را برپا میدارد و به انتظار میکشاند و چشمبهراه میسازد.
همراه بیّنات به انتظار میرسیم.
و این انتظار، نه احتراز و کنارهگیری است که بعضیها بر آن پافشاری میکنند و در بوقهاشان میدمند، که تو نمیتوانی در آنچه که هستی بمانی و نمیتوانی از آنچه که باید داشته باشی چشم بپوشی.
این انتظار، نه احتراز است و حتی نه بالاتر اعتراض و فریاد، که این انتظار، آمادهباش است. زمینهسازی و آمادگی برای رسیدن به مطلوب است. آنکس که در انتظار است آماده میشود تا نقطهضعفهای خودش را پر کند و مانعها را بشناسد و نقطهضعفهایشان را بیابد و در نقطهضعفهای دشمن خانه بگیرد و از آن سنگر بسازد.
انتظار، پر کردن خانههای ضعف خویش و تقیّه، سنگر گرفتن در خانههای ضعف دشمن است.
بیجهت نیست که انتظارِ فرج بالاترین اعمال است.(1) آنکس که بنبست موجود را نمیپذیرد و تحمل نمیکند در انتظار گشایش است و بهدنبال مطلوب و برای رسیدن به مطلوب آماده است و مهیّاست، که مَن اِنتَظَرَ أمراً تَهَیَّأَ لَهُ».
ما کسانی را میبینیم که بهپا ایستادهاند و راه افتادهاند. ولی انتظاری نداشتهاند و گویا چیزی نمیخواستهاند و تنها بر اساس جو محیط و جریان حاکم به رفتن وادار شده بودند. اینها بدون انتظار و بدون آمادهباش در گامهای اول گرفتار شدهاند و به خودخوری و فرار از خویش رسیدهاند و آخرسر در زیر فشار ابهامها و اشکالها، در مرحلهی فکر و اعتقاد، در مرحلهی ظرفیت و تحمل، در مرحلهی طرحریزی و در مرحلهی عمل، از کمبود امکانات گرفته تا نیازهای اقتصادی و نیازهای تخصصی و علمی و حتی آمادگی بدنی و توانایی جسمی، در زیر بار این فشارها و ابهامها به انزوا و فرار از کار و جدایی از عمل روی آوردهاند.
آنها که عملزده بودند، طبیعی است که بعدها با نفرت، عرفانزده، فلسفهزده و علمزده و کلاسزده هم بشوند و دنبال پناهگاه مفرّی بگردند که باز هم طبیعی است که به پناهی نرسند و سرگردان بمانند.»*
_________________________________________________________________________
(1) تحفالعقول، ص 110. نکتهی دقیق اینکه انتظار، عمل است و بالاترین و افضل اعمال است، نه حالت و کیفیت روانی. انتظار، عمل است نه حالت.
* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیلهالقدر، 1390.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
بر فرض، این مرحله طی شد و ما این همه را فهمیدیم، بعد چه بکنیم؟ و چگونه ادامه بدهیم .؟
نکته این است که خیال میکنی ما میخواهیم عملها را عوض کنیم. در حالی که این همان تنوعکاری و بازیگری است. ما میخواهیم محرکها را دگرگون کنیم. ما میخواهیم که همراه این تلقی، هدف تو از سطح لذت و رفاه و تنوع و خوشی بالاتر بیاید و تو بار سنگین را بر روی شانههایت احساس کنی و بفهمی که تو با تمام هستی و با تمام نسلها مربوط هستی. پس مسئول هستی .
.
. باید با این فشارها هجرت و حرکت را شروع کنیم و محرک را عوض کنیم و حاکم را الله بگیریم و با این دید، در هر لحظه محاسبه کنیم مهمترین کارها و ضروریترین آنها کدام است و بر این اساس انتخاب نماییم.
مهم نیست که علاقه داشته باشیم یا نداشته باشیم، که محرک ما دیگر غریزه و علاقههای ما نیست، که ما میخواهیم مهمترین کار در هر لحظه را انجام دهیم و چهبسا بهترین و مهمترین کار در یک لحظه، پاک کردن بینی یتیمی باشد و یا شمشیر به دست گرفتن و یا ضَرَبَ یَضرِبُ خواندن و یا نخود و لوبیا را به پاکتها ریختن.
پس اینکه بعد چه کنیم، وابسته به این است که در هر لحظه چند کار میتوانیم انجام دهیم، بهترین آن را و ضروریترین آن را انتخاب نماییم.
.
این انقلاب فرهنگی است که از جریان وجودی تو شروع میشود و تو را رونده میسازد و از بازیها و بازیچهها میرهاند و این است که تو نمیمانی و فرو نمیروی و جزء خائضین نمیشوی که به فائزین پیوند خوردهای؛ چون آنچه انسان را فرو میبرد و خائض میکند، همین بازیگری انسانهاست.
. قُلِ اللهُ، ثُمَّ ذَرهُم فی خَوضِهِم یَلعَبون»1؛ تو خدا را مطرح کن، سپس آنها را رها کن در فرو رفتنشان. اینها بازی میکنند و همین بازیگری، آنها را در هر چه به آن دست بزنند فرو میبرد. چه در دنیا و چه در خودشان. چه در قرآن و چه در فقه. چه در علوم و چه در صنایع، که اینها بازیچههاشان عوض میشود. بازیگریشان همیشه برپاست.»*
_________________________________________________________________________
1 انعام، 91.
* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیلهالقدر، 1390.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
تودهی امّی، تاب و تحمل بحثهای عریض و طویل تو را ندارد.
و اگر داشته باشد، مدتها طول میکشد تا او به جایی برسد و از کلاسهای شناخت مکاتب و جهانبینی و ایدئولوژی و تفسیر و نهجالبلاغه همچون دایرةالمعارفی بیرون بیاید.
پس بهجای آنکه به آنها چیزهایی بدهیم، بهتر است از آنچه که خودشان دارند بهرهبرداری کنیم و از این منبعِ شناخت برای تفکر و برای آموزش کتاب و حکمت استفاده ببریم.
برای دگرگون کردن ارزشهای حاکم باید از این منابع دستاول استفاده کرد. این منبع شناخت، چیزی جدا از شناختهای تجربی و یا مطالب علمی و شناختهای دستدوم است.
انسان بیش از هر چیز از خودش آگاهی دارد. انبیا با تکیه بر همین شناخت و با ذکر و یادآوری از همین شناخت کارشان را شروع میکردند. آنها به انسان نشان میدادند که چگونه میان خودش و آنچه که حاکم گرفته و آنچه که هدف دارد مقایسه کند و به او نشان میدادند که چگونه میان هدفها و معبودهایش مقایسه کند و با این مقایسهها به تکبیر و سپس به توحید برسد و خدا را حاکم بگیرد و محرکی جز او را نپذیرد و در درون و در جامعه و در جهان، جز حکم او را گردن ننهد و لباس اطاعت غیر او را کنار بگذارد و لباس تقوا و اطاعت او را بر تن نماید.
این مقایسهها کاری است که هر امّی بیسواد و بیفرهنگی از عهدهی آن برمیآید.
.
شروع حرکت از همینجاست که او میفهمد میان آنچه که هست و آنچه که میتواند باشد فاصله هست.
.
این وجودِ رونده به تمام نهادهای راکد حرکت میدهد. نه اینکه در پشت صندلیها و در دست دنیا خودش به رکود برسد.
مادام که این جریان در کسی شکل نگیرد، تمام شناختِ مکاتب و جهانبینی و ایدئولوژی و تفسیر و نهجالبلاغه میشود بازیچهای که فقط برای نمایش دادن بهکار میرود؛ چون کسی که بازیگری را کنار نگذاشته، هر چیزی در دست او بازیچه میشود.
اگر میبینی ابوذرها در یک برخورد اینگونه شوریده میشوند و راه میافتند، از همینجاست که او را به برداشت از خویش دعوت کردهاند، که همراه خودش بوده ولی از خودش برداشتی نداشته. و این است که با این یادآوری و ذکر شروع میکند و با این جرقه روشن میشود و دیگر در راه میافتد و در این حرکت و در این رفتن رو به کسی میآورد که بالاتر از او و عالیتر از او باشد.»*
_________________________________________________________________________
* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیلهالقدر، 1390.
پینوشت:
اول) چهقدر این بازیگری موردبحث مرض قوی و خطرناکی است! همین خواندن و نوشتنهای من هم میتواند بازیگری باشد.
دوم) شاید اینگونه نوشتن و بازنشر مطالب یک کتاب خیلی متناسب با رسانهی وبلاگ نباشد، اما بهگمانم فعلاً فایدهی آن از نوشتن برخی مطالب شخصی خودم بیشتر است (انشاءالله).
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
رسول از بینش تاریخی و طبقاتی و ی شروع نمیکرد.
با فیلم و اسلاید و معرکهگیری شروع نمیکرد.
و با کلاسهای جهانبینی و ایدئولوژی و شناخت مکاتب و تفسیر قرآن و نهجالبلاغه شروع نمیکرد، که ما شروع کردهایم و با بازیها خودمان را مشغول کردهایم و بیحاصل به وازدگی و خستگی رسیدهایم.
او اینگونه کار میکرد و نه مثل ما که فقط به دنبال بچهها و جوانهای بیحصار و پذیرا هستیم. او خود را محبوس بچههای بیحصار نمیکرد.
رسول، از همین پیرمردهای بیفرهنگ که ما نگاهشان نمیکنیم و حتی اگر پدرهایمان باشند تحملشان نمیکنیم، رسول از همینها که در کنار آفتاب لمیدهاند و تا غروب شکار مگس میکنند، رسول از همینها آن هم در یک برخورد نه در چند سال و با کلاسهای رنگارنگ، ابوذرها و سلمانها را بیرون کشید.
آیا همین توضیح کافی نیست که بفهمیم راه ما راه رسول نیست؟
آن تلقی از انقلاب فرهنگی هیچ زمینهای در توده ندارد. آن هم تودهی بیفرهنگ و امّی. آن هم تودهی مغرور و سرکش. ولی کار رسول در میان همین امّیها بود. بعثت او در میان همینها بود. در سورهی جمعه خدا تأکید میکند که بَعَثَ فی الاُمّیّین .»، نمیگوید بَعَثَ فی النّاس، بَعَثَ فی العُلَماء، بَعَثَ فی الطُّلاب .» نه، میگوید بَعَثَ فی الاُمّیّین .»، در دل امّیها رسول بذر ریخت و نور پاشید و از همان تودهی بیسواد که حتی خط نمینوشت ابوذر بیرون کشید.»*
_________________________________________________________________________
* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیلهالقدر، 1390.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
با این تلقی و بینش، موضعگیری تو در برابر حکومتها و تها و رویدادها مشخص میشود. تو حکومتی را میخواهی همگام با نظام هستی، نه همراه با شرایط تولیدی، و قانونی میخواهی در این سطح، نه در سطح قراردادها، و حاکمی میخواهی در این قلمرو، نه در داخل مرزها .
و از این حکومت، نه نان و آب و رفاه و عدالت و تکامل، که بیشتر از اینها را خواستاری و تنها به مبارزه با استثمار و استبداد و اِساِسهای دیگر قانع نیستی. اسلامی که حتی تا حد تکامل، آرمان داشته باشد، ارتجاع است. پس از تکامل، جهتگیری و جهت عالیتر یا جهت پستتر مطرح است و رشد و خسر مطرح است.»*
_________________________________________________________________________
* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیلهالقدر، 1390.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
استثمار از لحظهای شروع میشود که ما میخواهیم سهم بیشتری به خاطر استعداد بیشترمان بگیریم. ولی اگر استعداد بیشتر مسئولیت زیادتری بیاورد، نه افتخار، بهرهکشی از میان خواهد رفت و آنچه میماند همان مسخّر شدن انسانها برای یکدیگر خواهد بود، که بنّا برای بقّال و این هر دو برای این همه، برای زارع و اینها برای کارگر تسخیر شدهاند تا در مجموع جامعه را طرحریزی کنند.
آنچه در انقلاب اسلامی مطرح میشود و هدف انقلابی و آرمان مبارزههاست؛ چون بر اساس ترکیب خاص انسان و حرکت مستمر او قرار گرفته، ناچار باید جهت حرکت و رهبری استعدادهای تکاملیافته باشد.
اسلام به ما میآموزد، ای انسان توانا! تو تا امروز همیشه مظلوم بودهای و تا امروز تو را به آخور بستهاند تا از تو سواری بگیرند. تو مگو که به من نان میدهند، فکر کن نیروی تو را برای چه کاری میبرند و چند برابر نان از تو بهره برمیدارند. این حکومتها تا به حال بیشتر از امنیت و رفاه برای تو نداشتهاند.
اسلام میآموزد که ای انسان! تو با رنج و کدح و فشار در حرکت هستی و این حرکت، جهتی میخواهد نامحدود و این جهت، وجود دارد به همین دلیل که ضرورت دارد و هماهنگ با ترکیب خاص توست، ترکیبی که بیشتر از امنیت و رفاه را طلب میکند. انسان تو بزرگتر از امروز و عظیمتر از دنیایی. دریا در وسعت دل تو یک قطره بیشتر نیست.»*
_________________________________________________________________________
* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیلهالقدر، 1390.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
در برنامههای آموزشی دروس و حتی کارهای پژوهشی دانشگاهی بخش زیادی از زمان و انرژی صرف یافتن روشهای حل مسأله و بررسی آنها میشود. اما متأسفانه پیش از آن بهقدر کافی زمان صرف خود مسأله و شناخت آن نمیشود. یک ترم میگذرد و دانشجو سر جلسهی امتحان حاضر میشود تا مشخص شود روشهایی را که برای حل مسأله به او ارائه شده است، چهقدر آموخته است (اگر آموخته باشد)؟ دانشجویی که نمیداند یک مسأله اصلاً چرا و چهطور مسأله شده است و اهمیت آن به چه دلیل است، باید مهارتش در حل مسأله را نشان دهد تا کیفیت آموختههای او در این درس سنجیده شود. اما واقعاً چند نفر از آنها میتوانند به این سؤال پاسخ دهند که چرا یا از چه جهت این موضوع، مسأله است؟
به یاد میآورم که در زمان مدرسه برخی از معلمها میگفتند: فهم السؤال، نصف الجواب». نمیدانم ریشهی این عبارت کجا بود و اگر ریشهای دارد، بههمین صورت است یا خیر، اما بهنظرم اهتمام بعضی از آنها هم به رعایت این اصل بیش از گفتن همان عبارت نبود. در دانشگاه اما بهگمانم گاهی بهسبب تنگتر بودن زمان یک درس، اوضاع از دورهی مدرسه هم بدتر شد.
خلاصه این وضعیت همینطور ادامه پیدا میکند و نوبت به حل مشکلات و مسائل جامعه میرسد و گروهی از کارشناسان و مدیران با کولهباری از راهحلهای آماده که همگی متفقالقول هستند: مسأله روشن است». فقط معلوم نیست با این سطح وضوح مسأله، چرا وقتی چهار نفر از همین علما و اندیشمندان مدیر و مدبر دور یک میز مینشینند نمیتوانند در مورد چیستی مسأله و دلایل بروز مشکلات به تفاهم برسند. انشاءالله که اختلاف سر تضاد منافع و سرکشی نفس نیست، اما حالا هست یا نیست، یک قدم بیاییم عقبتر و بپذیریم که ممکن است مسأله به این روشنی هم نباشد. امکان دارد تمام ابعاد موضوع را ندیده باشیم. شاید از منظر یک کشاورز رنجور بتوان وجهی از موضوع را دید که از اتاق مدیر در طبقهی پانزدهم ساختمان ریاست به چشم نیاید. محض رضای خدا، بیاییم برای فهمیدن مسأله و چرایی مسأله بودن آن وقت بگذاریم. شاید، ابتدا مجبور شویم یک قدم عقب بیاییم، اما در آخر عقب نمیمانیم، ضرر نمیکنیم.
اگر در مدرسه یا دانشگاه معلم هستیم، قدری بیشتر روی خود
مسائل و فهم آنها وقت و توان بگذاریم، البته اول برای فهمیدن خودمان و بعد کمک به فهم دانشآموزان
و دانشجویان.
_________________________________________________________________________
پینوشت بیربط یا مرتبط: مسابقهی فوتبال ایران و ژاپن را نگاه میکردم. روی یک صحنهی درگیری برای تصاحب توپ، بازیکن ایرانی توپ را زد و بازیکن ژاپنی زمین خورد. بازیکن ایرانی توپ و بازی را رها کرد و به طرف داور برگشت که اعلام کند خطایی نکرده است، در حالی که داور اصلاً خطا اعلام نکرده بود. در حالی که چند بازیکن ایرانی مشغول داور بودند، بازیکن ژاپنی که زمین خورده بود، بلند شد و دنبال توپ دوید. نزدیک خط کرنر به توپ رسید و پاس گل اول را داد. بعد به ذهنم رسید که در همین یک صحنه چهقدر میشد برخی تفاوتهای فرهنگی (مثل تا لحظهی آخر پیگیر کار بودن و یا اول به دنبال انجام وظیفهی خود بودن) را دید. ساعتی بعد، چند پیام مشابه دربارهی همین موضوع با تصویر صحنهی آن گل در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
ظاهراً نشر خیمه و نشر احیاء از نظر مالی با مشکلاتی مواجه هستند و برای ادامهی
فعالیت نیازمند کمک هستند. اگر مایل بودید تا ششم بهمن میتوانید با مراجعه به وبسایت فروشگاه اینترنتی نشر خیمه کتابهایی
را که مفید مییابید تهیه کنید. پس از انتخاب کتابها با وارد کردن کد تخفیف
_____________________________________________________________________
پینوشت: شاید مطالعهی کتاب منبرهای یک دقیقهای: منبرهای فاطمی» نشر احیاء، در این ایام بیمناسبت نباشد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
قرآن که میخوانی جابهجا هی میرسی به بنیاسرائیل. بنیاسرائیل چنین کردند و چنان کردند. موسی (ع) به بنیاسرائیل گفت چنین کنید، بهانه آوردند و نکردند. به آنها گفت این کار را نکنید، بهانه آوردند و چنان کردند. مائده از آسمان درمیرسید»*، گفتند: کو سیر و عدس»*. موسی (ع) به کوه طور رفت و چهل شب که گذشت رفتند پی سامری و گوسالهاش. اصلاً بخش قابلتوجهی از ماجراهای روایتشده در قرآن بهنوعی مربوط به بنیاسرائیل است. چرا؟ نمیدانم. اما یک نکتهی شاید ساده اما برای من جالب، این است که بنیاسرائیل و ماجراهایش خیلی شبیه ماجراهای زندگی فردی بسیاری از انسانها است. سبب سرافکندگی است اما، حتی خیلی شبیه ماجراهای زندگی من.
فقط خدا میداند چند بار عهد بستیم که خدایا اگر چنین شود، دیگر دانسته پایم کج نمیگذارم. متوسل شدیم که اگر چنان شود، دیگر عمل به آن تکلیف روشن را کنار نمیگذارم. اما شد و گذاشتیم و شد و گذاشتیم و دنبال گوسالهها و کمتر از گوسالهها رفتیم و به آنها راضی شدیم و دل بستیم.
اما خدایا باز هم روا مدار که چنین بمانم، در بند گوسالهها و کمتر از گوسالهها. روا مدار بنیاسرائیلی ماندنم را.
_________________________________________________________________________
* مثنوی معنوی، دفتر اول
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
برای تاکسی دست تکان میدهم. پیکان زرد پیش پایم میایستد. سوار میشوم و با پیرمرد راننده سلاموعلیک میکنم. کمی که میگذرد نگاهم به عکس سیاهوسفید چروکیده و پرترکی میافتد که روی زیرسیگاری کنار داشبورد چسبانده شده است. در عکس، آقا تختی و دو نفر دیگر است با شلوارهای زورخانه کنار هم ایستادهاند. به ذهنم میرسد که انتخاب این عکس خاص اما نهچندان مشهور با آن فرسودگی کاغذش شاید دلیلی دارد مثل ارتباط راننده و آقا تختی، بهویژه که به نظرم میآید یکی از آن دو نفر دیگر حاضر در عکس بیشباهت نیست به راننده که هنگام سوارشدن لحظهای چهرهاش را دیدم، اما مطمئن نیستم. از زمان حیات آقا تختی هم کم نگذشته است و من هم دقیقاً تاریخها را در ذهن ندارم که حسابوکتاب کنم و ببینم سن آن زمان مرد داخل عکس با سن اکنون پیرمرد راننده جور درمیآید یا نه. نگاهم به دست پیرمرد میافتد که روی دنده کموبیش میلرزد و به نظرم میرسد که از نظر سنوسال میتواند خودش باشد. چون کنار راننده نشستهام نمیتوانم کاملاً رویم را بهطرفش برگردانم و اینقدر نگاهش کنم تا مطمئن شوم این چهرهی سالخوردهی همان پهلوان داخل عکس است. فکری به ذهنم میرسد. کرایه را از کیفم درمیآورم و به بهانهی دادن کرایه رو به راننده میکنم و به گوشش نگاه میکنم. شکسته است .
میپرسم: شما هستید با آقا تختی؟». میگوید: بله، مال خیلی سال پیش است» و در پس گفتنش کیفی هست و بر صورتش لبخندی. چیزهایی میگویم و چیزهایی میگوید باز هم با کیف. اما مسیر سفرمان کوتاه است و زود به پایان میرسد.
سفرمان کوتاه است و زود به پایان میرسد. خدا کند ختم به خیر شود.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
ما هر یک در جایی از شعور ایستاده ایم که از پیش نداشتهایم. مهم این است که ارزیابی کنیم از کجا به این حد رسیدهایم و چه بنبستها و یا راههای بیهودهای را درنوردیدهایم و نقطهضعفهای ما کجاست و در کدام قسمت شکنندهایم، تا بتوانیم کمک برای تازهکارها باشیم.
کسانی که میخواهند از شعور خود خرج کنند مجبورند این شعور را ارزیابی کنند، که از نطفه تا این لحظه چه مراحلی را گذرانده است و چه ضعفها و قوتهایی دارد؛ چون این شعور باید توانایی درگیری با تمام شعارهای مکتبهای گوناگون را داشته باشد و بتواند در برابر ایرادها و ابهامها دوام بیاورد و بتواند اثبات و نفی را با هم داشته باشد؛ چون مقصود ما این نیست که مذهب یک راه است، بل مقصود ما این است که مذهبِ اصیل تنها راه است. ما باید قدرت اثبات و نفی را داشته باشیم وگرنه با ما سازش میکنند که ما هم همین را میگوییم، ما مذهب را قبول داریم ولی آنچه که مذهب میدهد میتوانیم با کمک علم و فلسفه و هنر و اخلاقِ عقلی تأمین کنیم. مذهب تنها راه نیست، تعصب را کنار بگذارید!»
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
همراه بیّنات و با دگرگون شدن تلقی انسان از خودش، دیگر او به آنچه که دارد دلخوش نیست و در انتظار چیزی است که میتواند باشد و باید باشد. این توانایی و این ضرورت او را برپا میدارد و به انتظار میکشاند و چشمبهراه میسازد.
همراه بیّنات به انتظار میرسیم.
و این انتظار، نه احتراز و کنارهگیری است که بعضیها بر آن پافشاری میکنند و در بوقهاشان میدمند، که تو نمیتوانی در آنچه که هستی بمانی و نمیتوانی از آنچه که باید داشته باشی چشم بپوشی.
این انتظار، نه احتراز است و حتی نه بالاتر اعتراض و فریاد، که این انتظار، آمادهباش است. زمینهسازی و آمادگی برای رسیدن به مطلوب است. آنکس که در انتظار است آماده میشود تا نقطهضعفهای خودش را پر کند و مانعها را بشناسد و نقطهضعفهایشان را بیابد و در نقطهضعفهای دشمن خانه بگیرد و از آن سنگر بسازد.
انتظار، پر کردن خانههای ضعف خویش و تقیّه، سنگر گرفتن در خانههای ضعف دشمن است.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
بر فرض، این مرحله طی شد و ما این همه را فهمیدیم، بعد چه بکنیم؟ و چگونه ادامه بدهیم .؟
نکته این است که خیال میکنی ما میخواهیم عملها را عوض کنیم. در حالی که این همان تنوعکاری و بازیگری است. ما میخواهیم محرکها را دگرگون کنیم. ما میخواهیم که همراه این تلقی، هدف تو از سطح لذت و رفاه و تنوع و خوشی بالاتر بیاید و تو بار سنگین را بر روی شانههایت احساس کنی و بفهمی که تو با تمام هستی و با تمام نسلها مربوط هستی. پس مسئول هستی .
.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
تودهی امّی، تاب و تحمل بحثهای عریض و طویل تو را ندارد.
و اگر داشته باشد، مدتها طول میکشد تا او به جایی برسد و از کلاسهای شناخت مکاتب و جهانبینی و ایدئولوژی و تفسیر و نهجالبلاغه همچون دایرةالمعارفی بیرون بیاید.
پس بهجای آنکه به آنها چیزهایی بدهیم، بهتر است از آنچه که خودشان دارند بهرهبرداری کنیم و از این منبعِ شناخت برای تفکر و برای آموزش کتاب و حکمت استفاده ببریم.
برای دگرگون کردن ارزشهای حاکم باید از این منابع دستاول استفاده کرد. این منبع شناخت، چیزی جدا از شناختهای تجربی و یا مطالب علمی و شناختهای دستدوم است.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
رسول از بینش تاریخی و طبقاتی و ی شروع نمیکرد.
با فیلم و اسلاید و معرکهگیری شروع نمیکرد.
و با کلاسهای جهانبینی و ایدئولوژی و شناخت مکاتب و تفسیر قرآن و نهجالبلاغه شروع نمیکرد، که ما شروع کردهایم و با بازیها خودمان را مشغول کردهایم و بیحاصل به وازدگی و خستگی رسیدهایم.
او اینگونه کار میکرد و نه مثل ما که فقط به دنبال بچهها و جوانهای بیحصار و پذیرا هستیم. او خود را محبوس بچههای بیحصار نمیکرد.
رسول، از همین پیرمردهای بیفرهنگ که ما نگاهشان نمیکنیم و حتی اگر پدرهایمان باشند تحملشان نمیکنیم، رسول از همینها که در کنار آفتاب لمیدهاند و تا غروب شکار مگس میکنند، رسول از همینها آن هم در یک برخورد نه در چند سال و با کلاسهای رنگارنگ، ابوذرها و سلمانها را بیرون کشید.
آیا همین توضیح کافی نیست که بفهمیم راه ما راه رسول نیست؟
آن تلقی از انقلاب فرهنگی هیچ زمینهای در توده ندارد. آن هم تودهی بیفرهنگ و امّی. آن هم تودهی مغرور و سرکش. ولی کار رسول در میان همین امّیها بود. بعثت او در میان همینها بود. در سورهی جمعه خدا تأکید میکند که بَعَثَ فی الاُمّیّین .»، نمیگوید بَعَثَ فی النّاس، بَعَثَ فی العُلَماء، بَعَثَ فی الطُّلاب .» نه، میگوید بَعَثَ فی الاُمّیّین .»، در دل امّیها رسول بذر ریخت و نور پاشید و از همان تودهی بیسواد که حتی خط نمینوشت ابوذر بیرون کشید.»*
_________________________________________________________________________
* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیلهالقدر، 1390.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
با این تلقی و بینش، موضعگیری تو در برابر حکومتها و تها و رویدادها مشخص میشود. تو حکومتی را میخواهی همگام با نظام هستی، نه همراه با شرایط تولیدی، و قانونی میخواهی در این سطح، نه در سطح قراردادها، و حاکمی میخواهی در این قلمرو، نه در داخل مرزها .
و از این حکومت، نه نان و آب و رفاه و عدالت و تکامل، که بیشتر از اینها را خواستاری و تنها به مبارزه با استثمار و استبداد و اِساِسهای دیگر قانع نیستی. اسلامی که حتی تا حد تکامل، آرمان داشته باشد، ارتجاع است. پس از تکامل، جهتگیری و جهت عالیتر یا جهت پستتر مطرح است و رشد و خسر مطرح است.»*
_________________________________________________________________________
* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیلهالقدر، 1390.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
استثمار از لحظهای شروع میشود که ما میخواهیم سهم بیشتری به خاطر استعداد بیشترمان بگیریم. ولی اگر استعداد بیشتر مسئولیت زیادتری بیاورد، نه افتخار، بهرهکشی از میان خواهد رفت و آنچه میماند همان مسخّر شدن انسانها برای یکدیگر خواهد بود، که بنّا برای بقّال و این هر دو برای این همه، برای زارع و اینها برای کارگر تسخیر شدهاند تا در مجموع جامعه را طرحریزی کنند.
آنچه در انقلاب اسلامی مطرح میشود و هدف انقلابی و آرمان مبارزههاست؛ چون بر اساس ترکیب خاص انسان و حرکت مستمر او قرار گرفته، ناچار باید جهت حرکت و رهبری استعدادهای تکاملیافته باشد.
اسلام به ما میآموزد، ای انسان توانا! تو تا امروز همیشه مظلوم بودهای و تا امروز تو را به آخور بستهاند تا از تو سواری بگیرند. تو مگو که به من نان میدهند، فکر کن نیروی تو را برای چه کاری میبرند و چند برابر نان از تو بهره برمیدارند. این حکومتها تا به حال بیشتر از امنیت و رفاه برای تو نداشتهاند.
اسلام میآموزد که ای انسان! تو با رنج و کدح و فشار در حرکت هستی و این حرکت، جهتی میخواهد نامحدود و این جهت، وجود دارد به همین دلیل که ضرورت دارد و هماهنگ با ترکیب خاص توست، ترکیبی که بیشتر از امنیت و رفاه را طلب میکند. انسان تو بزرگتر از امروز و عظیمتر از دنیایی. دریا در وسعت دل تو یک قطره بیشتر نیست.»*
_________________________________________________________________________
* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیلهالقدر، 1390.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
در برنامههای آموزشی دروس و حتی کارهای پژوهشی دانشگاهی بخش زیادی از زمان و انرژی صرف یافتن روشهای حل مسأله و بررسی آنها میشود. اما متأسفانه پیش از آن بهقدر کافی زمان صرف خود مسأله و شناخت آن نمیشود. یک ترم میگذرد و دانشجو سر جلسهی امتحان حاضر میشود تا مشخص شود روشهایی را که برای حل مسأله به او ارائه شده است، چهقدر آموخته است (اگر آموخته باشد)؟ دانشجویی که نمیداند یک مسأله اصلاً چرا و چهطور مسأله شده است و اهمیت آن به چه دلیل است، باید مهارتش در حل مسأله را نشان دهد تا کیفیت آموختههای او در این درس سنجیده شود. اما واقعاً چند نفر از آنها میتوانند به این سؤال پاسخ دهند که چرا یا از چه جهت این موضوع، مسأله است؟
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
درک قدر و اندازهی و وجودی در این رابطه، معیار ارزشهاست و باعث میشود که انسان به تمام هستی دل خوش نکند و رو به خدا بگذارد که ابراهیم (ع) میگفت: انّی ذاهبٌ» و توضیح میداد که این رفتن و حرکت من بهسوی چه کسی است: الی ربّی»؛ و توضیح میداد که با همراهی چه کسی است: سَیَهدین(1)».
در رابطهی معرفتی هم نمیتوانیم به سبک دیگران از راه تجزیهی جهان و انسان تا سلول و مولکول و اتمها و رابطهی اتمها با یکدیگر به جواب سؤالها برسیم و مبدأ، حرکت، قانونها و جهت جهان را توضیح بدهیم .
.
نکته این است که در رابطهی معرفتی با جهان، باز همان درک بلاواسطه از خودمان که نزدیکترین واقعیت با ماست، معیار کار ماست و با همین ادراکات بلاواسطه کار شروع میشود .
ما بدون در دست داشتن معیار و میزان، چه در رابطهی عاطفی و چه در رابطهی معرفتی در بنبست میمانیم، حتی اگر بر تمامی مکتبها احاطه داشته باشیم و خود دایرهالمعارفی باشیم. آنچه ما را از جهل میرهاند همین درکمان از اندازهی وجود خویش است .
.
. قدر انسان از آزادی و عدالت و رفاه و عرفان و تکامل زیادتر است و انسانِ بیشتر از اینها، جهتی میخواهد که این همه استعداد را مصرف کند و جذب نماید و همین خواستهی بیشتر که در زبان قرآن هدی و رشد» نام گرفته، هماهنگ با قدر انسان است و همین معیاری است که تو را در برابر مکتبهای گوناگون و گروهها و انشعابها، پشتوانهی محکمی میتواند باشد و همین است که ابراهیم (ع) رو به ربّش میبرد و همین معیار است که به سلمانها و ابوذرها و بلالها میآموزد که هنگام انشعابها با کدام اسلام بمانند و کدام اسلام را بخواهند و فریب اسلامِ عثمان که هیچ، حتی اسلام دیگران را هم نخورند.
آنچه که یک منتظر باید در زمینهی فکری به آن مسلح شده باشد، همین درک از خویش و شناخت قدر خویش است که معیار انتخاب مکتبها میشود و انسان را در برابر مکتبهای گوناگون راهنما میشود و انتخابِ بهترین را ممکن میسازد؛ چون بهترینها در رابطه با شعاری که ارائه میدهند، همراه مقایسهای که میان این شعار و قدر و وجودِ من برقرار میشود انتخاب میشوند.
.
هر چند که این روش و این طرز کار برای خیلیها هنوز باز نشده و بههمین خاطر هزار گونه مارک و برچسب هم خوردهاند، ولی این قرآن است که به اعجاز میگوید اَلَّذینَ خَسِرُوا اَنفُسَهُم فَهُم لایُؤمِنون(2)»؛ آنها که خودشان را از دست میگذارند، نمیتوانند ایمان بیاورند. و این همان روالی است که میبینیم با انسان شروع میکند و به خدا و رسالت و معاد میرسد، نه آنکه از خدا شروع کند و به انسان بپردازد؛ چون مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ(3)» و چون اَلَّذینَ خَسِرُوا اَنفُسَهُم فَهُم لایُؤمِنون ». کسی که به خودش ایمان نیاورده، به خدا ایمان نمیآورد.»*
_________________________________________________________________________
1. صافات، 99.
2. انعام، 12.
3. شرح نهجالبلاغهی ابنابیالحدید، ج 2، ص 292.
* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیلهالقدر، 1390.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
طرح بر اساس هدف تو و هدف تو بر اساس درک تو از قدر و ارزش تو شکل میگیرد. من که برای خودم ارزشِ بیش از زندگی تکراری قائل میشوم، ناچار در من هدفی دیگر شکل میگیرد و برای رسیدن به این هدف آماده میشوم. با در دست داشتن هدف، کلید طرح به دست آمده، با شهادت، مراحل و مسائل آن مشخص شده و با رفعتِ ذکر، دیگر از مانعها و رنجها نمیترسم و این است که آماده میشوم و اقدام میکنم و این اقدام من، از فقه و ادراکی برخوردار است که دیگر سردرگم نمیمانم و عقبگرد نمیکنم.
.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
آدمی که اندازهی خودش را شناخته، دیگر بهخاطر کمترها طوفان نمیگیرد و از جا نمیکند. ظرفیت و وسعت روحی ما در رابطه با آنچه که بر ما اثر میگذارد مشخص میشود، که علی (ع) میگوید: قَدر الرَّجُلِ عَلی قَدرِ هِمَّتِهِ(1)»؛ اندازهی آدم به اندازهی همان چیزی است که برای او اهمیت دارد. ما تا دیروز برای چیزهایی اشک میریختیم که امروز به آنها نگاه نمیکنیم .
.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
. در مرحلهی عمل، گذشته از ظرفیت و طرح، به دو عامل دیگر نیز نیاز است. دو عملی که در روش تربیتی انبیا در سورهی حدید به آن اشاره شده، که انبیا، تمامی، همراه بیّنات و کتاب و میزان بودهاند. این دو عامل، همین کتاب و میزان است که پس از بیّنات مطرح میشود.
همراه این دو عامل، تربیت افراد و تربیت کادر به وسعی میرسند که تحمل یک نوع دیگر از تشکّل و سازمان و یک نوع دیگر از مدیریت و رهبری را داشته باشند؛ چون با این بیّنات و کتاب و میزان، آدمها خود به پا میایستند و قسط را به پا میدارند.
این رهبری، رهبری انبیا است که بیشتر از آن سطحی گذشتهایم و آن را باز نکردهایم و همین است که در ته دلهامان گاهی نسبت به رهبری و ت آنها اعتراض داریم و آن را نمیفهمیم.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
این دو عامل کتاب و میزان، توضیح بیشتری میخواهند.
کتاب، همین تورات و انجیل و قرآن نیست؛ چون در سورهی حدید آمده که: لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَ اَنزَلنا مَعَهُم الکِتابَ وَ المیزان(1)» و این پیداست که تمامی انبیا صاحب کتابهایی مثل تورات و انجیل و زبور و قرآن نبودهاند.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
درک قدر و اندازهی و وجودی در این رابطه، معیار ارزشهاست و باعث میشود که انسان به تمام هستی دل خوش نکند و رو به خدا بگذارد که ابراهیم (ع) میگفت: انّی ذاهبٌ» و توضیح میداد که این رفتن و حرکت من بهسوی چه کسی است: الی ربّی»؛ و توضیح میداد که با همراهی چه کسی است: سَیَهدین(1)».
در رابطهی معرفتی هم نمیتوانیم به سبک دیگران از راه تجزیهی جهان و انسان تا سلول و مولکول و اتمها و رابطهی اتمها با یکدیگر به جواب سؤالها برسیم و مبدأ، حرکت، قانونها و جهت جهان را توضیح بدهیم .
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
همراه بیّنات و با دگرگون شدن تلقی انسان از خودش، دیگر او به آنچه که دارد دلخوش نیست و در انتظار چیزی است که میتواند باشد و باید باشد. این توانایی و این ضرورت او را برپا میدارد و به انتظار میکشاند و چشمبهراه میسازد.
همراه بیّنات به انتظار میرسیم.
و این انتظار، نه احتراز و کنارهگیری است که بعضیها بر آن پافشاری میکنند و در بوقهاشان میدمند، که تو نمیتوانی در آنچه که هستی بمانی و نمیتوانی از آنچه که باید داشته باشی چشم بپوشی.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
تودهی امّی، تاب و تحمل بحثهای عریض و طویل تو را ندارد.
و اگر داشته باشد، مدتها طول میکشد تا او به جایی برسد و از کلاسهای شناخت مکاتب و جهانبینی و ایدئولوژی و تفسیر و نهجالبلاغه همچون دایرةالمعارفی بیرون بیاید.
پس بهجای آنکه به آنها چیزهایی بدهیم، بهتر است از آنچه که خودشان دارند بهرهبرداری کنیم و از این منبعِ شناخت برای تفکر و برای آموزش کتاب و حکمت استفاده ببریم.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
رسول از بینش تاریخی و طبقاتی و ی شروع نمیکرد.
با فیلم و اسلاید و معرکهگیری شروع نمیکرد.
و با کلاسهای جهانبینی و ایدئولوژی و شناخت مکاتب و تفسیر قرآن و نهجالبلاغه شروع نمیکرد، که ما شروع کردهایم و با بازیها خودمان را مشغول کردهایم و بیحاصل به وازدگی و خستگی رسیدهایم.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
به اندازهی تمامی پدیدهها تکلیف هست و حکم هست. این تکالیف خود با هم تعارضی ندارند.
.
باید به تمامی اینها رسید و تمامی آنها را بهجا آورد. ولی مسأله آنجا سبز میشود که اینها در یک زمان به سراغ تو بیایند، تو در یک زمان محدود با تمامی این دستورها روبهرو شوی. اینجا چهکار میکنی؟ .
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
و این ولیّ آگاه و مهربان و این ولیّ معصوم در شکل کار و در نوع مدیریت و رهبری مانند رسول (ص) است، که امامت ادامهی رسالت است. درحالیکه فقاهت، زمینهساز امامت است و نه ادامهی آن، که امامت قطع نشده و برچیده نشده، که امام هست، درحالیکه دیگر رسالتی و رسولی نیست.
و کسی میتواند این طرز کار و این مدیریت را بفهمد که به هدف ولی، راه ولی و شرایط ولی، آگاه باشد، که هدف او ایجاد زمینه برای انتخاب انسان و حرکت و قرب اوست. راه او حدود شرع است، نه ظلم و نه جور، که با پای باطل بهسوی حق راهی نیست و شرایط آنها با عدم تحمل تودهی مردم مشخصتر میشود. آنها هر چند که همراه مهرههایی بودند که بتوانند حکومت را در دست بگیرند و با یک کودتا، معاویه و یزید و حکّام دیگر را برکنار کنند، ولی در زمینهای نبودند که مردم ولایت آنها را تحمل کنند و حتی پس از یزید و شهادت حسین (ع)، به علیبنالحسین (ع) روی نیاوردند، که سراغ مصعب و مختار و مروانیه رفتند.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
. آن عملی به پوچی و یأس و یا بنبست و خستگی میرسید که بدون جریان فکری و ظرفیت روحی و طرح کلی دنبال میشد، که این عملزدگی میبایست به وازدگی و یا عکسالعملهایی از قبیل علمزدگی و عرفانزدگی و فلسفهزدگی میرسید، که در تجربه دیدهایم چه بسیار بچههایی که مبتلا میشدند و بهجای آنکه با عمل نیرو بگیرند و با عبادتها پر شوند و سرشار شوند، خالی میشدند و پوک میشدند و یا به غرور دست میدادند، که عبادت آنها عبودیت نبود و عملشان از عاملهای عالی و محاسبهی اهمیتها برخوردار نبود و این طبیعی است که به جایی نرسند و یا به غرور و کبر راه بیابند، که عبادت شیطان به همینجا میرسید.
آنچه از شیطان میخواستند، همین عبودیت بود، نه عبادت. همین بود که محرکها و حرکتها کنترل شوند، نه آنکه حرکتی بر اساس خوشایندها و حالتها انجام شود، که از عبادت به عبودیت راهی نیست، باید از عبودیت به عبادت رسید و اینگونه گام برداشت، وگرنه آن حرکتِ مع به انحطاط و سقوط میرسد.»*
_________________________________________________________________________
* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیلهالقدر، 1390.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
. تو کارهایی را که انجام میدهی تحلیل کن تا دیگر دنبال این نگردی که آیا عمل از علم برمیخیزد یا از ایمان؟ که عمل از علم و ایمان و تمرین تو برمیخیزد. ولی در هر حال با تمامی علم و ایمان و تمرین، این انسان، آزاد است و میتواند عصیان کند و میتواند چشم بپوشد.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
کسی میتواند با علی (ع) کار کند و به کارش مشغول هم باشد و دل بدهد که به شهادت رسیده و بهشت و جهنم را میبیند و در جلوی چشم دارد. میبیند هر کلمهی او، هر حرکت او، یا به آتش و یا به بهشت راه دارد. این وجود نمیتواند بیتفاوت باشد، که بیتفاوتی راه سومی را باز نمیکند.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
به گمانم رسمش این است آن که محبوبی دارد، حواسش از وقتی و جایی و کاری که در آن است پرت است، چون هوش و حواسش جمع شده است جای دیگری، حوالی محبوبش. گویی دل به کار نمیدهد، چون دلی ندارد که به کار بدهد. یک دل که بیشتر ندارد و آن هم پیش محبوب گیر است و گرفتار. دلش مانده در آن دقایقی که در حضور محبوب بوده، در میان آن کلماتی که گفته و شنیده. حالا هم لحظهشماری میکند و پرمیکشد برای لحظاتی که باز در حضور او باشد.فکرش را بکن در حضور محبوب باشی و حاضر نباشی، حواست همه جا باشد غیر از آنجا که باید. یعنی در نمازم خم ابروی همه، غیر از تو .
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
. آن عملی به پوچی و یأس و یا بنبست و خستگی میرسید که بدون جریان فکری و ظرفیت روحی و طرح کلی دنبال میشد، که این عملزدگی میبایست به وازدگی و یا عکسالعملهایی از قبیل علمزدگی و عرفانزدگی و فلسفهزدگی میرسید، که در تجربه دیدهایم چه بسیار بچههایی که مبتلا میشدند و بهجای آنکه با عمل نیرو بگیرند و با عبادتها پر شوند و سرشار شوند، خالی میشدند و پوک میشدند و یا به غرور دست میدادند، که عبادت آنها عبودیت نبود و عملشان از عاملهای عالی و محاسبهی اهمیتها برخوردار نبود و این طبیعی است که به جایی نرسند و یا به غرور و کبر راه بیابند، که عبادت شیطان به همینجا میرسید.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
آنچه ما را گول میزند این نکته است که ما به حجم عمل نگاه میکنیم. می بینیم چند هزار نفر را تأمین کردهایم، برای چندین نفر فرش گرفتهایم، خانه گرفتهایم، چندین هزار نفر را تربیت کردهایم. حجمِ عمل ما را گول میزند و مغرور میکند. خصوص آنجا که حجم عملِ خود را با حجم عملِ دیگران مقایسه میکنیم و زیادیِ آن در چشمهایمان جلوه میکند. اینگونه است که به غرور و سپس به رکود میرسیم و از پای میافتیم.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
کسی میتواند با علی (ع) کار کند و به کارش مشغول هم باشد و دل بدهد که به شهادت رسیده و بهشت و جهنم را میبیند و در جلوی چشم دارد. میبیند هر کلمهی او، هر حرکت او، یا به آتش و یا به بهشت راه دارد. این وجود نمیتواند بیتفاوت باشد، که بیتفاوتی راه سومی را باز نمیکند.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
چوب» یا جنگل» یا هر چیز دیگر، شاید تفاوت چندانی در اصل داستان ایجاد نکند، اما درهرحال، شاید مترجم باید برای انتخاب ترجمهی مناسب عنوان کتاب بیشتر دقت و بررسی کند. Norwegian Wood ترانهای است از The Beatles که هاروکی موراکامی عنوان آن را برای نامگذاری یکی از کتابهایش انتخاب کرده است و در ایران هم بهنام چوب نروژی»(1) و هم بهنام جنگل نروژی»(2) ترجمه و منتشر شده است. البته پس از قدری مطالعه، بنا بر محتوای بعضی مطالب مربوط به مصاحبههای اعضای گروه بیتلها، بهنظر میرسد که چوب نروژی» انتخاب بهتری برای ترجمهی نام کتاب باشد.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
اعتدالِ عمل با جهتِ عمل مشخص میشود. هدفها عمل را توضیح میدهند. اینجاست که امام (ع) پس از مطرح کردن خصلت اعتدال و نشان دادن منفذ از بنبستها و تذکر راه نهایی حرکتها، به جهت عمل و هدف عمل اشاره میکنند. مَن اَبدی صَفحَتُه لِلحَقِّ هَلَکَ»؛ کسی که رودرروی حق بایستد، هلاک میشود.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
عملهای برابر و کارهای یکسان، از ارزشی برابر و یکسان برخوردار نیستند. آنچه به عمل ارزش میدهد، جهت عمل، عاملها و انگیزهها، بینش و دید به آثار و روابط عمل و شکل عمل و کیفیت آن میباشد.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
میپرسد أرَضِیتُم بِالحَیاة الدُّنیا مِنَ الأخِرة(1)»، تازه از چه کسانی، از الَّذینَ ءامَنُوا». یعنی حتی کسانی که به ایمان رسیدهاند، ممکن است به حیات دنیا راضی شوند و هنگامی که باید در سبیل خدا روان شوند، به زمین بچسبند. میخوانم و میپرسم: یعنی اینقدر تعطیل و داغونی؟»
چهقدر شبیه کُلُّ یَومٍ عاشورا، کُلُّ أرضٍ کربلاء» است. هی باید آن را از خودت بپرسی و هی باید این را به خودت یادآوری کنی که فراموش نکنی، که راضی نشوی به آنچه که در آخرت نیست اِلّا قلیل». من اما میپرسم و میترسم و باز میپرسم و بیشتر میترسم.
خدایا، دل و زبان ما را بگردان به نه گفتن!
_________________________________________________________________________
1. سورهی توبه»، آیهی 38
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
به شهادت مجموعهی این آیهها و خطبهها، سعی و سرعت و اعتدال(1) و سبقت به سوی خوبیها(2) و اقتحام و هجوم در برابر گردنهها؛ یعنی باز کردن گردنها و آزاد کردن آن و رزق دادن و اطعام بیسرپرستها و خاکنشینها(3)، خصلت مقربین است.
و سعی و اعتدال و اقتصادِ بدون اقتحام و هجوم، همراه ایمان و تواصی به صبر و به مرحمت، خصلتِ اصحاب یمین(4) است.
تقصیر(5) و ظلم(6) و کفر به آیهها(7) و تکذیب و ضلال(8)، خصلت اصحاب شمال و اصحاب المشئمه است.
و هر کدام از این خصلتها، خود درجات و مراحلی دارد که هر کس با مقدار کاری که میکند و گامی که برمیدارد، به آن جایگاهها راه خواهد یافت و رزق خواهد گرفت.
.
سعی، نسبت عمل با توانایی است.
و سرعت، نسبت عمل با زمانی است که میتواند عمل در آن انجام بگیرد.
و اعتدال، نسبت عمل با حدود و آدابی است که عمل را محدود میسازد و گام برداشتن از میانهی راه است که انحراف برندارد.
و سبقت، نسبت عمل با عمل دیگرانی است که در راه هستند. کاری پیش آمده، افرادی هم هستند که عهدهدار آن شوند، تو بر آنها سبقت میگیری و از آنها جلو میزنی؛ مثل آنکه یک پارتی جنس آمده باشد و خریدارهایی هم باشند، تو که سود کلان آن را میشناسی به دیگران فرصت نمیدهی و شبانه و مخفیانه میخواهی آن را صاحب شوی. همین حالت در روحهایی است که شبها دور از چشم خورشید، بارهای خدا را به دوش میگیرند و در راه عیال او گام برمیدارند. اینها منّت ندارند، آزار ندارند که حتی منّت هم میپذیرند، که ظرفیت خالی آنها که با هر چیزی پر نمیشد، اکنون با اطاعت خدا سرشار شده و بهره آورده است.
و اقتحام، آن حالت هجوم و دلاوری و شور و نشاط است که آرام نداری و حتی نَفَس تازه نمیکنی، که تو نیرویت را از اطاعتت گرفتهای و فرصت ماندن نداری.
در برابر اقتحام، خصلت اقتصاد است و اقتصاد در هنگامی مطرح میشود که نیروی تو به اندازهی تمامی کارهایت نیست. اینجاست که باید میان نیازها و کارها و فرصتها و امکانها و نشاط و شور خودت مرزبندی کنی، تا همه به نوایی برسند و کارها سامان بگیرد. اقتصاد در مرحلهی وفور نیست، در هنگام کمبود است، که باید حسابها را در نظر گرفت.
و همینجاست که مسألهی تواصی به صبر و تواصی به رحمت و نرمش ضرورت پیدا میکند، که در هنگام کمبود، شتابها و حساسیتها مطرح هستند و تو باید شتاب را با صبر و حساسیت را با مرحمت و نرمش درمان کنی.
اما تقصیر، خصلت اصحاب شمال است و در برابر تمامی خصلتهای مقربین است. تقصیرِ در سعی، در سرعت، در اعتدال، در مسابقه، در اقتحام، طبیعیِ این وجودِ ازدسترفته است. همانطور که ظلم و ، طبیعیِ این وجودِ سرکشی است که اعتدالِ حدود را نمیخواهد. همانطور که کفر به آیهها و نشانهها، طبیعیِ این وجودِ کوری است که هدفی را نمیخواهد و دنبال نشانهای نمیافتد و تکذیب میکند، که میخواهد با تکذیبهایش نیرو به دست بیاورد که در سورهی واقعه آمده است: وَ تَجعَلُونَ رِزقَکُم أنَّکُم تُکَذِّبُونَ(9)»؛ شما رزق خود را در تکذیبها قرار دادهاید و با تکذیبها به خود نیرو میدهید و قدرت استقامت و مبارزه را تأمین میکنید.
و این تکذیبها از خصلت کفر و از خصلت ضلال آنها و گم شدن آنها مایه میگیرد.»*
_________________________________________________________________________
1. نهجالبلاغهی صبحی صالح، خطبهی 16؛ سَاعٍ سَرِیعٌ نَجَا . اَالیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّهٌ».
2. فاطر، 32؛ وَ مِنهُم سَابِقٌ بِالخَیرَاتِ».
3. سورهی بلد: در این سوره خدا گله میکند که انسان با آن همه امکان و هدایت، شتابی نگرفت و گردتهها را با شتاب پشت سر نگذاشت، بلکه با کندی و تأخیر حرکت کرد؛ ثُمَّ کانَ .». شاید تکرار اَلسّابِقُونَ اَلسّابِقُونَ» در سورهی واقعه هم به خاطر تعدد این عقبهها و گردنههاست وَ ما اَدرکَ مَا العَقَبَه فَکُّ رَقَبَه اَو اِطعام .» (بلد، 12 تا 14) که آزادی دادن و تغذیه کردن، گردنههایی هستند که اَلسّابِقُونَ اَلسّابِقُونَ» را به قرب میرسانند.
4. بلد، 17؛ ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ وَ تَواصَوا بِالمَرحَمَه».
5. نهجالبلاغهی صبحی صالح، خطبهی 16؛ مُقَصِّرٌ فِی النّارِ هَوی».
6. فاطر، 32؛ فَمِنهُم ظالِم لِنَفسِهِ».
7. بلد، 19.
8. واقعه، 92.
9. واقعه، 82.
* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیلهالقدر، 1390.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
به شهادت مجموعهی این آیهها و خطبهها، سعی و سرعت و اعتدال(1) و سبقت به سوی خوبیها(2) و اقتحام و هجوم در برابر گردنهها؛ یعنی باز کردن گردنها و آزاد کردن آن و رزق دادن و اطعام بیسرپرستها و خاکنشینها(3)، خصلت مقربین است.
ادامه مطلب
بسم
الله الرّحمن الرّحیم»
در اسفند 1397، به پیشنهاد نگارندهی وبلاگ ن والقلم و ما یسطرون» پویش مؤثرترین وبلاگها» در محیط
بلاگ بیان آغاز شد. در فروردین 1398 مقرر شد نتایج این پویش با همکاری چند نفر
از بلاگرها جمعآوری و منتشر شود. من بهدلیل محدودیت زمانی برای این کار اعلام
آمادگی نکردم، اما بههرحال فرصتی دست داد و توانستم خلاصهای از نتایج پویش را آماده کنم. ذکر این نکته ضروری است که نتایج این پویش پیشتر توسط
نگارندهی وبلاگ حرفهام» احتمالاً بهصورتی
دقیقتر و بهتر در مطلب نتایج
پویش مؤثرترین وبلاگ ها» منتشر شده است. بااینحال، این موضوع را به جناب ن.
.ا» منتقل کردم و با هماهنگی ایشان قرار شد، نتایج را در این وبلاگ هم منتشر کنم.
در تصویر زیر نتایج مربوط به تعداد آرای هجده وبلاگ نخست این پویش که تعداد 3 رأی
یا بیشتر را کسب کردهاند ارائه شده است.
در ادامه نیز فهرستی از کلیهی وبلاگهایی که مشارکتکنندگان در این پویش از
آنها نام بردهاند ارائه شده است. برای آگاهی از جزئیات انتخاب هر یک از شرکتکنندگان در این
پویش نیز میتوانید، فایل نتایج را دریافت کنید. شایان ذکر است که موفق به پیدا
کردن نشانی چند وبلاگ نامبرده در فهرست نشدم و برخی از وبلاگهای نامبرده نیز حذف
شدهاند یا نشانی آنها تغییر کرده است.
لینک دریافت فایل نتایج پویش
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
همیشه سعی میکرد منطقی فکر کند و منطقی تصمیم بگیرد. خیلی به خودش فشار میآورد که احساسات را در محاسبات منطقی و تصمیماتش دخیل نکند تا به یک نتیجهی مطلوب برسد. اما نتیجههای منطقیاش اغلب بهشکلی غیرمنطقی با آنچه اتفاق میافتاد جور درنمیآمد. بعد انگار درونش چیزی سخت ضربه میخورد. چیزی که توضیح منطقی برایش نداشت. به نظرش میرسید در منطقش چیزی کم است، چیزی که نمیدانست چیست.
_________________________________________________________________________
پینوشت: ممکن است واژهها خیلی منطقی بهکار نرفته باشند.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
آنبار که به لطف خداوند به زیارت عتبات رفتم، گاهی برای آن که بتوانم آداب زیارت را بهتر و بیشتر رعایت کنم، سعی میکردم از مفاتیح دانشجویی یا کتب ادعیه و زیارات دیگر که در اختیار داشتیم استفاده کنم. حتماً آن دعاها و اذکار و زیارات همه خیر است و خوب است و پر از نور، اما به گمانم هر کدام مرتبهای دارند که برای بهرهمندی از برکات آنها باید به آن رسید و در غیر این صورت، مطلوب حاصل نمیشود. برای من شاید هنوز زود و زیاد بود. شاید خواندن همان دو رکعت نماز معمولی یا نشستن و به حال خود نگریستن، فایدهی بیشتری داشت، اگر با شکستگی همراه بود، با درک خالی بودن دستها.
در مورد علم، حتی همین علوم تجربی، دانستههایی که در درون تحلیل و پرورده نمیشوند و به فهم نمیرسند، گاه نهتنها مفید نیستند، بلکه با ایجاد تصور فهم میتوانند هم در فرآیند بهکارگیری علم خسارت و آسیب ایجاد کنند و هم برای انسانیت فرد مضر باشند. آیا در مورد دعا و زیارت هم چنین آسیبهایی وجود دارد؟ بهگمانم بعید نیست. معیار تشخیص وجود تناسب بین میزان رشد فرد با مستحباتی همچون ادعیه چیست؟ آیا حال» انسان یا نکاتی همچون اثربخشی در ابعاد گوناگون زندگی میتواند معیار کافی باشد؟ لطفاً راهنمایی کنید.
_________________________________________________________________________
پینوشت
اول) کاروان که سیّد مهربان و گرمی بود همان اول گفته بود که سعی کنید در زیارت خود را به تکلّف نیندازید. حتی همینجا هم بعضی از دوستان اینچنین توصیه کرده بودند، اما .
دوم) روز معلم بر همهی دوستان بزرگواری که در عرصهی تعلیم فعالیت دارند یا داشتهاند، مبارک!
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
* سال اول
- گفتم پنجرهها رو از این توری آلومینیومی آکاردئونیا بزنیم، ولی پرسیدم، میگن متری . تومن! خیلی میشه. حالا فعلاً چند متر توری پارچهای میگیریم میچسبونیم تا سال دیگه.
.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
وقتی میپرسد أرَضِیتُم بِالحَیاة الدُّنیا مِنَ الأخِرة(1)»، منظور از حیات دنیا» فقط همان جنبههای مادی (که موضوع شهوات هستند) و پیروی از هوای نفس است، یا اصلاً مسأله بینشی است که به دنیا راضی است، حتی اگر این رضایت و محبت به رعایت فطری اخلاق باشد؟ یعنی این نگاه کوتاه است و برای انسان کم است و او شایسته است که بیش از اینها قد بکشد. شاید هم همان رعایت فطری اخلاق، تعمیق بینش و افزایش رشد را به همراه داشته باشد و اجازهی راضی شدن به حیات دنیا» را ندهد.
میشود نظرتان را بدانم؟ البته سعی میکنم، خودم هم بیشتر در این مورد مطالعه کنم.
این را چند روز پیش شنیدم: رضایت به حیات دنیا
_________________________________________________________________________
1. سورهی توبه»، آیهی 38
پینوشت: خجالتآور است اما امسال برای اولین بار است که مشغول خواندن دعای ابوحمزه ثمالی» هستم: و أنّ الرّاحل اِلیک قریبُ المسافه».
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
خانواده از اول بوده است، از همان موقع که چشم باز کردهای و الآن خودت یادت نیست. پس وقتی نداشتهای که بخواهی و برنامه بچینی و تمرین کنی که نمایش بازی کنی. خود برنامه چیدن و تمرین کردن و نمایش بازی کردن را هم اگر یاد گرفتهای، احتمالاً در همان خانواده یاد گرفتهای. اصلاً چون از اول بودنش با بودنت همراه بوده، خیلی نمیتوانی از خودت جدایش کنی و چیزی را به او نشان بدهی که خودت نیستی. اغلب مرز چندانی بین داشتههایش و داشتههایت نبوده که بخواهی برای قدری کم و زیادش، روش و منشت را عوض کنی. بخواهی هم راحت نیست، صحبت یک ساعت و دو ساعت و یک روز و دو روز و یک سال و دو سال که نیست.
کسی که در خانواده اهل محبت نیست، میتواند نسبت به همکار و همسایه و همشهری و هموطن و . اهل محبت باشد؟ کسی که در خانواده حوصلهی شنیدن حرفها را ندارد، مثلاً اگر فردا به مسئولیتی رسید میتواند بنشیند پای حرف مردم و حرفهایشان را بشنود؟ اگر نشست و شنید، میتواند بفهمد؟ خیلیها شاید کارهایی میکنند، محبت، همدردی، شنیدن درددلها. قضاوت هم شاید وظیفهی ما نباشد، اما بعضی جاها بالاخره انگار یک چیزهایی از دست بعضیها درمیرود. گاهی که دوربینی نیست یا دوربین هست و حواسشان نیست. انگار رفتهای پشتصحنه و با تعجب نگاه میکنی که این پزشک نیست، آن پیرمرد نیست، آنیکی خیلی هم زیبا نیست، اینکه حاجآقای دستبهخیر نیست، آنکه مسئول مردمی نیست، اینکه ورزشکار بود چرا سیگار میکشد، آنیکی عبا و عمامهاش کو، این نابغهی همهفنحریف چرا در گل مانده است؟
منظور اینکه بهتر است هی نروم در هپروت که من اگر به فلان جا برسم چه میکنم یا خدایا اگر مرا فلان میدادی، بهمان میکردم. اگر از خانواده شروع کنم، دقیقاً همین الآن چه میکنم؟ اگر اینجا کارم کجوکولگی زیاد دارد، حتی اگر در حلقههای بیرونی، ظاهراً خیلی کاردرست باشم، خطر نمایش و بازیگری وجود دارد که خسران محض است.
_________________________________________________________________________
پینوشت: درهرحال، عدم قطعیت وجود دارد و ممکن است بسته به شرایط، بعضی افراد احوال متفاوتی در خانواده و غیر از آن داشته باشند. قضاوت دربارهی دیگران مدنظر نیست، نگاهی به احوال خودم منظور است.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
عملی با حُسن فعلی و حُسن فاعلی و همراه با خصلتهای گذشته، یعنی سعی و سرعت و اعتدال، عملی است که از حسنات به صالحات میرسد و بقا پیدا میکند و باقیات الصالحات میشود، که مستمراً بار میدهد و میوههایش به دست میرسند.(1)
این عمل صالح را خدا برمیدارد و بلند میکند(2) و خدا میپذیرد و پرورش میدهد تا آنجا که دِرهمی از مال، همچون کوهی بزرگ بار میآورد.(3)
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
وقتی میپرسد أرَضِیتُم بِالحَیاة الدُّنیا مِنَ الأخِرة(1)»، منظور از حیات دنیا» فقط همان جنبههای مادی (که موضوع شهوات هستند) و پیروی از هوای نفس است، یا اصلاً مسأله بینشی است که به دنیا راضی است، حتی اگر این رضایت و محبت به رعایت فطری اخلاق باشد؟ یعنی این نگاه کوتاه است و برای انسان کم است و او شایسته است که بیش از اینها قد بکشد. شاید هم همان رعایت فطری اخلاق، تعمیق بینش و افزایش رشد را به همراه داشته باشد و اجازهی راضی شدن به حیات دنیا» را ندهد.
میشود نظرتان را بدانم؟ البته سعی میکنم، خودم هم بیشتر در این مورد مطالعه کنم.
این را چند روز پیش شنیدم: رضایت به حیات دنیا
_________________________________________________________________________
1. سورهی توبه»، آیهی 38
پینوشت:
اول) خجالتآور است اما امسال برای اولین بار است که مشغول خواندن دعای ابوحمزه ثمالی» هستم: و أنّ الرّاحل اِلیک قریبُ المسافه».
دوم) نوشتهی مرتبط
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
بعد از آنکه پرسید: . أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَةِ .(1)»، اینبار میگوید: مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَ زِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَ هُمْ فِیهَا لَا یُبْخَسُونَ(2)». مطمئن نیستم که نسبت خواستن یا اراده کردن (یُرِیدُ) در این آیه با راضی شدن (أَرَضِیتُمْ) دقیقاً چیست، اگرچه مشخص است که همسو هستند. در آن اولی مؤمنینی که به حیات دنیا راضی شدهاند از رفتن به جهاد سر باز میزنند و در این دومی گویی انگیزشی و حرکتی هست در کسانی که حیات دنیا را میخواهند. اولی قعود و ماندن است و دومی قیام و رفتن. شاید هم فقط نوع خطاب بنا بر موقعیت متفاوت مخاطبان متفاوت است، اولی معطوف به گروهی خاص و با اشاره به رویدادهایی مشخص است و دومی بیانی عام دارد.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
سعی و خطا (trial and error) همچنان مبنای بسیاری از روشهای محاسبات عددی در ریاضیات است. وقتی پای حل معادلات چندمتغیره یا دستگاههای چندمعادله و چندمجهول بزرگ که حل تحلیلی آنها دشوار یا بسیار زمانبر است در میان باشد، روشهای عددی اغلب گزینههای کارآمد و بهصرفهای هستند، بهویژه با کمک گرفتن از کامپیوترها.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
وقتی میپرسد أرَضِیتُم بِالحَیاة الدُّنیا مِنَ الأخِرة(1)»، منظور از حیات دنیا» فقط همان جنبههای مادی (که موضوع شهوات هستند) و پیروی از هوای نفس است، یا اصلاً مسأله بینشی است که به دنیا راضی است، حتی اگر این رضایت و محبت به رعایت فطری اخلاق باشد؟ یعنی این نگاه کوتاه است و برای انسان کم است و او شایسته است که بیش از اینها قد بکشد. شاید هم همان رعایت فطری اخلاق، تعمیق بینش و افزایش رشد را به همراه داشته باشد و اجازهی راضی شدن به حیات دنیا» را ندهد.
میشود نظرتان را بدانم؟ البته سعی میکنم، خودم هم بیشتر در این مورد مطالعه کنم.
این را چند روز پیش شنیدم: رضایت به حیات دنیا
_________________________________________________________________________
1. سورهی توبه»، آیهی 38
پینوشت:
اول) خجالتآور است اما امسال برای اولین بار است که مشغول خواندن دعای ابوحمزه ثمالی» هستم: و أنّ الرّاحل اِلیک قریبُ المسافه».
دوم) نوشتهی مرتبط
سوم) فایل صوتی برگرفته از کانال رسمی استاد صفایی حائری» در تلگرام است.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
از خاک کمتریم؟
_____________________________________________________
* صدای استاد علی صفایی حائری
(برگرفته از
کانال رسمی استاد علی صفایی حائری» در تلگرام)
@einsad
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
قبلاً در نوشتهای سؤالی دربارهی تناسب ادعیه یا آداب زیارتی با وضعیت افراد پرسیدم و در نوشتهی دیگری سؤالی که دربارهی تأکید بر خواندن دعای جوشن کبیر در شب قدر برای عموم برایم پیش آمده بود مطرح کردم. از این پرسیدم که برای بهره گرفتن از یک دعا یا عمل عبادی رسیدن به سطح آن چهقدر لازم است؟ دوستان بزرگوار هم لطف کردند و پاسخهای خوبی دادند. چند روز پیش، کتاب بشنو از نی» از استاد علی صفایی حائری را یافتم که محتوای آن مروری است بر دعای ابوحمزه ثمالی.
در جریان مطالعهی این کتاب، نکات زیر را در ارتباط با آن سؤال یافتم:
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
پویش درخواست از بیان» برای توسعهی خدمات بلاگ» از چند روز پیش به پیشنهاد جناب آقای صفایینژاد گرامی آغاز شده است. من چند سال پیش با استفاده از ابزار مهاجرت» از پرشین بلاگ» به بلاگ» آمدم و انصافاً تنوع امکانات بلاگ» نسبت به پرشین بلاگ» در بسیاری موارد مرا به وجد آورد. پس از آن هم گهگاه امکانات جدید و کارآمدی به بلاگ» اضافه شد. اما حالا به توصیهی آقای صفایینژاد در این پویش شرکت میکنم و امیدوارم بلاگ بیان به رشد خود ادامه دهد. البته اغلب درخواستهای من با پیشنهادهای دوستان همپوشانی دارد و بیشتر برای پررنگ کردن این پویش در آن شرکت میکنم.
موارد پیشنهادی من عبارتند از:
1. ارائهی فهرست نوشتههای جدید بهجای وبلاگهای بهروز شده (یعنی اگر پس از آخرین بازدید از وبلاگی که دنبال میکنیم، در آن وبلاگ سه نوشتهی جدید منتشر شده است، هر سه نوشته نمایش داده شوند)؛
2. فراهم شدن امکان پاسخگویی خوانندگان یک وبلاگ به نظرات یکدیگر (ترجیحاً به صورتی که ترتیب زمانی نظرات هم در انتشار آنها رعایت شود)؛
3. اصلاح عملکرد سامانهی آمارگیری بلاگ (در صورت امکان)، بهگونهای که بیشتر آمار بازدیدکنندگان واقعی را ثبت و منعکس کند (نه عبور هر خزنده و پرنده و چرندهای را)؛
4. فعال شدن امکان تهیهی نسخهی پشتیبان.
در پایان به پیروی از قوانین این پویش از نویسندگان وبلاگهای
تلاجن، الرقیم، سکوت، مینویسم از خودم و آبگینه (که مدتی است از مطالب ارزشمندشان بیبهره
هستیم) دعوت میکنم که در صورت تمایل در این پویش شرکت کنند.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
گتسبی بزرگ» کتاب محبوب شخصیت اصلی داستان چوب نروژی» (جنگل نروژی) است. چوب نروژی» اگرچه خودش مستقیماً حرفی برایم نداشت (البته برداشتهای غیرمستقیم مفیدی داشتم)، اما تعریف و تمجیدهای شخصیتهای داستان دربارهی گتسبی بزرگ»، مرا نسبت به محتوای آن کنجکاو کرد. وقتی در کتابفروشی، کتاب کمحجم گتسبی بزرگ» را دیدم که روی جلدش عبارت دومین رمان بزرگ قرن بیستم» نوشته شده بود، بیشتر کنجکاو شدم و چند سؤال هم برایم پیش آمد: چه کسی و با چه معیاری بزرگی رمانها را سنجیده است؟ رمانهای بزرگ دیگر قرن بیستم چه رمانهایی هستند؟» و در نهایت کتاب را خریدم.
در ابتدای کتاب و در بخش سخنی از مترجم» آمده است: گتسبی بزرگ» یک رمان کلاسیک و معروفِ امریکایی است، و در هفتاد و پنج سالی که از عمر آن میگذرد اقبال خوانندگان و ادبشناسان به آن پیوسته رو به افزایش بوده است. شاهد این ادعا تجدید چاپهای پیاپی کتاب، تدریس آن در دورههای دانشگاهیِ ادبیات امریکا و حضور آن در همهی فهرستهایی است که سال گذشته بعضی از مؤسسات انتشاراتی از رمانهای بزرگ قرن بیستم تهیه کردند و حتی در یک فهرست در جایگاه دوم بود .»
داستان چندان طولانی نبود و طبعاً سریع به پایان رسید. دنبال کردن یک ماجرا در قالب یک داستان اغلب کمیابیش برای من جذاب است و این داستان هم برای من بهعنوان یک مخاطب غیرمتخصص در ادبیات، جذابیتی متوسط از جنس همین جذابیت عمومی داستانها داشت و نه چیزی بیش از آن. یک درونمایه یا پیام عادی میتواند با یک روایت عالی اهمیت و جلوهی بیشتری در نظر خواننده پیدا کند. یک روایت ضعیف یا نامناسب، میتواند یک پیام یا درونمایهی مهم را حیف کند. اما یک درونمایهی قوی با یک روایت متناسب و جذاب میتواند، زندگی خوانندگانش را بهشکل جدی و بلندمدت تحت تأثیر قرار دهد. البته مشخص است که در تمام این موارد باید احتمال و عدمقطعیت را در نظر گرفت.
داستان تمام شد و من بیش از پیش احساس میکردم که فهم و گیراییام در ارتباط با آثار ادبی کند شده است. این دومین رمان قرن بزرگ قرن بیستم» بود و عمق برداشت من از محتوای آن تقریباً هیچ». همه چیز در همان سطح داستان برایم تمام شده بود. این که داستان از نگاه تخصصی یک فرد آشنا با ادبیات داستانی یا یک منتقد ادبی چهقدر درخشان است، مشکل دستهای خالی مرا حل نمیکرد. تکنیک مسألهی من نبود.
بخت یار بود که در انتهای کتاب حدود پنجاه صفحه توضیحات و ضمایم موجود بود که چند نقد و نامه دربارهی گتسبی بزرگ» هم در میان آنها یافت میشد. بارقهی امیدی بود برای التیام درد یک ذهن کندشده. اما آنچه یافتم باز هم بیشتر مباحثی در مدح و ستایش وجوه فنی یک رمان امریکایی پیشرو بود. شاید مهمترین چیزی که پیدا کردم این بود که این داستان بهخوبی تصویری از امریکای پرجوش و خروش دههی 1920 ارائه میکند که بهسرعت در مسیر توسعهی اقتصادی حرکت میکند.
بالاخره در انتهای کتاب به فهرستی از صد رمان برتر قرن بیستم رسیدم که در آن گتسبی بزرگ» بهعنوان دومین رمان برتر انتخاب شده بود. اما در توضیحات پیش از فهرست توضیحات مهمی وجود داشت. این فهرست توسط مؤسسهی انتشاراتی رندم هاوس» تهیه شده است و به رمانهایی اختصاص دارد که در اصل به زبان انگلیسی نوشته شدهاند (نه اینکه نسخهی اصلی آنها به زبان دیگری باشد و بعد به انگلیسی ترجمه شده باشد). انگلیسی» در ذهنم برجسته میشود و نام رمانهای مشهوری از ذهنم میگذرد که در اصل به زبان انگلیسی نوشته نشدهاند.
در سطرهای آینده ممکن است طرح کلی داستان آشکار شود، پس اگر فکر میکنید ممکن است بخواهید کتاب را بخوانید، شاید بهتر باشد ادامهی متن را نخوانید.
***
میگویم: تقریباً هیچ!»
ذهن پریشان میزند به سیم آخر. میگوید: مث جمهوری اسلامیه.»
- چی؟!
- گتسبی بزرگ مث جمهوری اسلامیه.
- فاز اپوزوسیون گرفتی؟
- بذار مام یه دفعه از این ژستا بگیریم.
- خب حالا، منظور؟
- طرف همهی زورشو میزنه تا دل دختره رو به دست بیاره. هر کاری میکنه. همهچیشو میذاره. فکر میکنه طرفشم همینجوریه. پای عشق اون وامیسته. ولی طرف یه بچه مایهدار نازیه. مث خیلی بچه مایهدارایی که قمپز زیاد در میکنن، ولی پایداریشون در راه آراماناشون تا جاییه که خدایی نکرده آبمیوهی صبح و شیر گرم آخر شبشون دیر و زود نشه.
- گیرم بچه مایهدارا اینجوری باشن، که همشون نیستن، اما حالا چه ربطی به جمهوری اسلامی داره؟
- حالا همشون نه، ولی خب فکر کنم به بچه مایهداریشون ربط داره، چون قضیه موردی نیست، زیاده. ربطشو نمیدونی؟ این بچههای آقازادهها و غیرآقازادهها رو ندیدی که تو این مدارس به اصطلاح خاص درس میخونن. که ده مدل کلاس فوق برنامه و تقویتی و برنامهی تفریحی و ورزشی براشون میذارن. که اردوی دوران طلایی و نقرهای میرن. که استخر و سالن ورزشی چندمنظورشون به راهه و البته برنامههای متنوع فرهنگی و مذهبی جهت نهادینه کردن ارزشهای اصیل اسلامی و آرمانهای انقلاب؟ مث مدرسهی .
- اسم نبر.
- چرا؟ تبلیغ میشه؟
- نه، داستان میشه. اصل حرف به حاشیه میره.
- خب حالا، مث همونایی که خودت میدونی.
- خب که چی؟! فرض کن دیدم. منظورت اینه که اشکالی داره؟ پولشو دارن. برای چیز بدی هم که خرج نمیکنن. خرج تحصیله. این شرایطی که میگی هم که خیلی خوبه.
- تو جزئیات این برنامهها که الان نمیخوایم وارد بشیم و بگیم کجاش خوبه و کجاش بده. اصل قضیه اینه که خیلی از کسایی که این مدرسهها رو راه میندازن، مثلاً از مسئولان و آدمای سرشناس نظامن.
- خب، مشکل؟! بَده برای رشد علم و فرهنگ و پرورش نخبگان متعهد تلاش و برنامهریزی و سرمایهگذاری میکنن؟
- بابا لفظ قلم! نخبگان متعهد!
- مسخرهبازی درنیار. مشکلو بگو.
- اتفاقاً وقتی از کسایی که این مدارسو راه انداختن یا اداره میکنن میپرسی که هدفشون چی بوده، بعضیاشون یه جوابایی میدن تو همین مایههای پرورش افراد متعهد و متخصص و نسلهای آیندهی مدیران انقلابی. مام فرض میکنیم که راست میگن. اما نتیجه رو هم من دیدم، هم تو. خداییش تهش اینه؟ از این مدرسهها با این هم خرج و دنگ و فنگ، آخرش لشگر نخبگان و متخصصین متعهد درمیاد؟
- خب اینا که همهی ماجرا نیستن. خانواده هست که شاید خیلی مهمتر باشه. بعدم که اکثر این بچهها وارد دانشگاه میشن.
- قبول. ولی بالاخره نقش این مدرسهها با این همه هزینه چیه؟
- خب، فکر کنم اکثر این بچهها بر اساس معیارهای رایج سیستم آموزشی نتایج خوبی کسب میکنن و بعد هم با نسبتی بالاتر از مدارس عادی وارد دانشگاه میشن.
- کلاً همین؟! نمرههاشون و درصد قبولیشون تو دانشگاه بالاتره؟
- بههرحال این رقابت همیشه وجود داشته و وجود داره برای رسیدن به شرایط بهتر تو دانشگاه.
- خب این یه حرف دیگه است که دیگه خیلی با اون ادعاهای پرطمطراق مسئولین انقلابی جور درنمیاد.
- چرا جور درنمیاد؟ مدرسهها کمک میکنن تا بچهها شرایط مناسبی برای قبولی تو دانشگاه داشته باشن. تو فکر میکنی، اگه اون بهقول تو مسئولین انقلابی این کارو نکنن، افراد دیگه که تمکن مالی دارن و حالا به اصطلاح انقلابی نیستن این کارو نمیکنن؟ نتیجه چی میشه؟ اونایی که تو اون مدارس درس خوندن بیشتر ظرفیتای ممتازو پر میکنن. چاره چیه؟ این بچهها رو باید تو این رقابت تا اونجا رسوند، ضمن اینکه تو این روند سعی میشه پرورش و تربیتشون طوری باشه که بعدها به قول تو در راه آرماناشون پایدار باشن.
- مسأله اینه که از این راه نمیشه به اون هدف رسید. خوبه خودت آستانهی پایداری دوستان رو تو دانشگاه و بعدش دیدی. بهنظرت اون تلاشهای تربیتی و پرورشی جواب میده که نتیجه اینطور میشه.
- چهطور میشه؟ خیلی هم بچههای خوبی هستن اکثراً.
- منم نگفتم بَدَن. اتفاقاً به قول تو اکثرشون خوبن و اصلاً از ما هم بهترن. اما قبل از این که تو فلان مدرسه درس بخونن هم خوب بودن. اصلاً این مدرسهها از بین خوبا انتخاب میکنن، البته با معیارای خودشون. اما در نهایت تفاوت معناداری که اثر تحصیل تو این مدارس داره چیه؟ کاری به اثرات ظاهری ندارم که اونها هم گاهی تو همون ترمای اول دانشگاه بر باد میره با بر باد رفتن هر بربادرفتنیای. یا اینکه در اثر تغییر شرایط جوی، اعتقادات مذهبی و حتی رفتار اجتماعیشون گاهی از این رو به اون رو میشه. فعالیتایی مث برگزاری مراسم دعا و جلسهی هفتگی تو یه محیط ایزولهی فکری و فرهنگی، بعداً ممکنه اثر مثبت خیلی قابلتوجهی در مواجهه با شرایط واقعی جامعه نداشته باشن. دادن جوابای آماده به ذهنهای بدون سؤال و دغدغهی جدی هم همینطور، حالا هر قدر هم که اون جوابا خوب و درست باشن.
- فکر میکنم با همهی اینا درصد قابلتوجهی از اینا به درجات خوب تحصیلی میرسن.
- درصد قابلتوجهی از اینا به درجات خوب تحصیلی میرسن و میرن یا میرن و به درجات بالای تحصیلی میرسن. چون به هر دلیل شرایط موجود رو با خواستهها و شرایط مدنظرشون متناسب نمیبینن.
- خب تا حدی شاید حق دارن، گاهی انقدر مشکلات سر راهشون میذارن و میذاریم و سبز میشه که دیگه یه جایی با این که چندان هم دوست ندارن، ترجیح میدن برن، شاید برای خودشون و دیگران بهتر باشه.
- شاید آره، شایدم نه، مورد به مورد میتونه فرق داشته باشه. اما الان اصلاً مسأله انتخاب شخصی اونا نیست. اصلاً گیریم کاملاً حق دارن، اما خب فکر کنم مشخصه که چنین نتیجهای متناسب با اون هدفگذاری اولیهی مدارس نیست.
- شاید تا حدی درست باشه، اما همه هم که اینطور نمیشن. بعضیا میمونن، بعضیا میرن و برمیگردن و از اینا تعداد که شاید خیلی هم کم نباشن مسئولیتهای نسبتاً مهمی رو به عهده میگیرن. منظورم از مسئول و مسئولیت اون تلقی عمومیه که اکثر مردم از این عنوان دارن.
- بله، درسته. قطعاً مطلق که نیست این رویه. اما بهنظرم نسبتش چشمگیره. ضمن اینکه دربارهی یه گروهی از اونایی که مسئول میشن، با همون تلقی عمومی، حرف دارم.
- شما بگو کجا حرف نداری؟!
- در مورد خودم. ماشالا حرف ندارم!
- خب حالا! مسخرهبازی درنیار. حرفتو بزن. اینجا مسألت چیه؟
- ببین فرض کن این بچهها تو مدرسه هم خیلی خوب آموزشهای درسی رو دیدن و هم مربیان خیلی توانا نهایت تلاششونو کردن که خوب پرورششون بدن و بر مبنای ارزشا و آرمانای انقلابی و دینی تربیتشون کنن. بازم بیا فرض کنیم که این بچهها هم کاملاً توجه کردن و آموزشا رو پذیرفتن. بعد با موفقیت وارد دانشگاه شدن و با موفقیت هم بهعنوان یه متخصص متعهد خارج شدن و در مسند مسئولیت قرار گرفتن. حالا قراره چیکار کنن؟
- تلاش کنن برای رشد افراد و در کل جامعه طبق همون ارزشا و آرمانا.
- باریکلا! حالا آیا رشد عدالت اجتماعی و کاهش تبعیض یکی از همین آرمانا نیست؟
- یکی از مهمتریناش قطعاً.
-
بهنظرت سیر این بچهها در مدرسه و ورود به دانشگاه بر اساس
عدالت بوده. یعنی شرایط این بچهها تو اون مدرسه با اون شهریه و اون امکانات با
بچههای مدارس کپری دور از مرکز یا حتی مدارس معمول نهچندان دور از مرکز قابلمقایسه
است؟ خودش مصداق تبعیض نیست؟ چرا ما فکر میکنیم، صحبت کردن از عدالت بر اساس متد
نوین آموزشی و با بهرهگیری از کارآمدترین روشهای کمکآموز
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
خلاصه که دنباله آرامش دل اگر میگردی، با اینسو و آنسو زدن به جایی نمیرسی. اینجا و آنجا ندارد، همه جای دنیا همین وضع است. چه در آن شهر مدرن فلان کشور پیشرفته، چه در گوشهی دور از هیاهوی آن روستای دورافتاده، مسأله همان است و جواب هم همان. با تنوعها شاید بتوانی سرت را گرم کنی، اما دل با این بازیها آرام نمیگیرد. راه رسیدن به آرامش، راه دیگری است، خیلی نزدیکتر، اما نه وماً خیلی راحتتر. بستگی به خودت دارد. جواب را گفتهاند: ألا بِذِکرِ الله تَطمَئنُّ القُلُوب1». معما حل شده است، اما آسان؟!
_________________________________________________________________________
1. سورهی رعد، آیهی 28
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
گتسبی بزرگ» کتاب محبوب شخصیت اصلی داستان چوب نروژی» (جنگل نروژی) است. چوب نروژی» اگرچه خودش مستقیماً حرفی برایم نداشت (البته برداشتهای غیرمستقیم مفیدی داشتم)، اما تعریف و تمجیدهای شخصیتهای داستان دربارهی گتسبی بزرگ»، مرا نسبت به محتوای آن کنجکاو کرد. وقتی در کتابفروشی، کتاب کمحجم گتسبی بزرگ» را دیدم که روی جلدش عبارت دومین رمان بزرگ قرن بیستم» نوشته شده بود، بیشتر کنجکاو شدم و چند سؤال هم برایم پیش آمد: چه کسی و با چه معیاری بزرگی رمانها را سنجیده است؟ رمانهای بزرگ دیگر قرن بیستم چه رمانهایی هستند؟» و در نهایت کتاب را خریدم.
در ابتدای کتاب و در بخش سخنی از مترجم» آمده است: گتسبی بزرگ» یک رمان کلاسیک و معروفِ امریکایی است، و در هفتاد و پنج سالی که از عمر آن میگذرد اقبال خوانندگان و ادبشناسان به آن پیوسته رو به افزایش بوده است. شاهد این ادعا تجدید چاپهای پیاپی کتاب، تدریس آن در دورههای دانشگاهیِ ادبیات امریکا و حضور آن در همهی فهرستهایی است که سال گذشته بعضی از مؤسسات انتشاراتی از رمانهای بزرگ قرن بیستم تهیه کردند و حتی در یک فهرست در جایگاه دوم بود .»
داستان چندان طولانی نبود و طبعاً سریع به پایان رسید. دنبال کردن یک ماجرا در قالب یک داستان اغلب کمیابیش برای من جذاب است و این داستان هم برای من بهعنوان یک مخاطب غیرمتخصص در ادبیات، جذابیتی متوسط از جنس همین جذابیت عمومی داستانها داشت و نه چیزی بیش از آن. یک درونمایه یا پیام عادی میتواند با یک روایت عالی اهمیت و جلوهی بیشتری در نظر خواننده پیدا کند. یک روایت ضعیف یا نامناسب، میتواند یک پیام یا درونمایهی مهم را حیف کند. اما یک درونمایهی قوی با یک روایت متناسب و جذاب میتواند، زندگی خوانندگانش را بهشکل جدی و بلندمدت تحت تأثیر قرار دهد. البته مشخص است که در تمام این موارد باید احتمال و عدمقطعیت را در نظر گرفت.
داستان تمام شد و من بیش از پیش احساس میکردم که فهم و گیراییام در ارتباط با آثار ادبی کند شده است. این دومین رمان قرن بزرگ قرن بیستم» بود و عمق برداشت من از محتوای آن تقریباً هیچ». همه چیز در همان سطح داستان برایم تمام شده بود. این که داستان از نگاه تخصصی یک فرد آشنا با ادبیات داستانی یا یک منتقد ادبی چهقدر درخشان است، مشکل دستهای خالی مرا حل نمیکرد. تکنیک مسألهی من نبود.
بخت یار بود که در انتهای کتاب حدود پنجاه صفحه توضیحات و ضمایم موجود بود که چند نقد و نامه دربارهی گتسبی بزرگ» هم در میان آنها یافت میشد. بارقهی امیدی بود برای التیام درد یک ذهن کندشده. اما آنچه یافتم باز هم بیشتر مباحثی در مدح و ستایش وجوه فنی یک رمان امریکایی پیشرو بود. شاید مهمترین چیزی که پیدا کردم این بود که این داستان بهخوبی تصویری از امریکای پرجوش و خروش دههی 1920 ارائه میکند که بهسرعت در مسیر توسعهی اقتصادی حرکت میکند.
بالاخره در انتهای کتاب به فهرستی از صد رمان برتر قرن بیستم رسیدم که در آن گتسبی بزرگ» بهعنوان دومین رمان برتر انتخاب شده بود. اما در توضیحات پیش از فهرست توضیحات مهمی وجود داشت. این فهرست توسط مؤسسهی انتشاراتی رندم هاوس» تهیه شده است و به رمانهایی اختصاص دارد که در اصل به زبان انگلیسی نوشته شدهاند (نه اینکه نسخهی اصلی آنها به زبان دیگری باشد و بعد به انگلیسی ترجمه شده باشد). انگلیسی» در ذهنم برجسته میشود و نام رمانهای مشهوری از ذهنم میگذرد که در اصل به زبان انگلیسی نوشته نشدهاند.
در سطرهای آینده ممکن است طرح کلی داستان آشکار شود، پس اگر فکر میکنید ممکن است بخواهید کتاب را بخوانید، شاید بهتر باشد ادامهی متن را نخوانید.
***
میگویم: تقریباً هیچ!»
ذهن پریشان میزند به سیم آخر. میگوید: مث جمهوری اسلامیه.»
- چی؟!
- گتسبی بزرگ مث جمهوری اسلامیه.
- فاز اپوزوسیون گرفتی؟
- بذار مام یه دفعه از این ژستا بگیریم.
- خب حالا، منظور؟
- طرف همهی زورشو میزنه تا دل دختره رو به دست بیاره. هر کاری میکنه. همهچیشو میذاره. فکر میکنه طرفشم همینجوریه. پای عشق اون وامیسته. ولی طرف یه بچه مایهدار نازیه. مث خیلی بچه مایهدارایی که قمپز زیاد در میکنن، ولی پایداریشون در راه آراماناشون تا جاییه که خدایی نکرده آبمیوهی صبح و شیر گرم آخر شبشون دیر و زود نشه.
- گیرم بچه مایهدارا اینجوری باشن، که همشون نیستن، اما حالا چه ربطی به جمهوری اسلامی داره؟
- حالا همشون نه، ولی خب فکر کنم به بچه مایهداریشون ربط داره، چون قضیه موردی نیست، زیاده. ربطشو نمیدونی؟ این بچههای آقازادهها و غیرآقازادهها رو ندیدی که تو این مدارس به اصطلاح خاص درس میخونن. که ده مدل کلاس فوق برنامه و تقویتی و برنامهی تفریحی و ورزشی براشون میذارن. که اردوی دوران طلایی و نقرهای میرن. که استخر و سالن ورزشی چندمنظورشون به راهه و البته برنامههای متنوع فرهنگی و مذهبی جهت نهادینه کردن ارزشهای اصیل اسلامی و آرمانهای انقلاب؟ مث مدرسهی .
- اسم نبر.
- چرا؟ تبلیغ میشه؟
- نه، داستان میشه. اصل حرف به حاشیه میره.
- خب حالا، مث همونایی که خودت میدونی.
- خب که چی؟! فرض کن دیدم. منظورت اینه که اشکالی داره؟ پولشو دارن. برای چیز بدی هم که خرج نمیکنن. خرج تحصیله. این شرایطی که میگی هم که خیلی خوبه.
- تو جزئیات این برنامهها که الان نمیخوایم وارد بشیم و بگیم کجاش خوبه و کجاش بده. اصل قضیه اینه که خیلی از کسایی که این مدرسهها رو راه میندازن، مثلاً از مسئولان و آدمای سرشناس نظامن.
- خب، مشکل؟! بَده برای رشد علم و فرهنگ و پرورش نخبگان متعهد تلاش و برنامهریزی و سرمایهگذاری میکنن؟
- بابا لفظ قلم! نخبگان متعهد!
- مسخرهبازی درنیار. مشکلو بگو.
- اتفاقاً وقتی از کسایی که این مدارسو راه انداختن یا اداره میکنن میپرسی که هدفشون چی بوده، بعضیاشون یه جوابایی میدن تو همین مایههای پرورش افراد متعهد و متخصص و نسلهای آیندهی مدیران انقلابی. مام فرض میکنیم که راست میگن. اما نتیجه رو هم من دیدم، هم تو. خداییش تهش اینه؟ از این مدرسهها با این هم خرج و دنگ و فنگ، آخرش لشگر نخبگان و متخصصین متعهد درمیاد؟
- خب اینا که همهی ماجرا نیستن. خانواده هست که شاید خیلی مهمتر باشه. بعدم که اکثر این بچهها وارد دانشگاه میشن.
- قبول. ولی بالاخره نقش این مدرسهها با این همه هزینه چیه؟
- خب، فکر کنم اکثر این بچهها بر اساس معیارهای رایج سیستم آموزشی نتایج خوبی کسب میکنن و بعد هم با نسبتی بالاتر از مدارس عادی وارد دانشگاه میشن.
- کلاً همین؟! نمرههاشون و درصد قبولیشون تو دانشگاه بالاتره؟
- بههرحال این رقابت همیشه وجود داشته و وجود داره برای رسیدن به شرایط بهتر تو دانشگاه.
- خب این یه حرف دیگه است که دیگه خیلی با اون ادعاهای پرطمطراق مسئولین انقلابی جور درنمیاد.
- چرا جور درنمیاد؟ مدرسهها کمک میکنن تا بچهها شرایط مناسبی برای قبولی تو دانشگاه داشته باشن. تو فکر میکنی، اگه اون بهقول تو مسئولین انقلابی این کارو نکنن، افراد دیگه که تمکن مالی دارن و حالا به اصطلاح انقلابی نیستن این کارو نمیکنن؟ نتیجه چی میشه؟ اونایی که تو اون مدارس درس خوندن بیشتر ظرفیتای ممتازو پر میکنن. چاره چیه؟ این بچهها رو باید تو این رقابت تا اونجا رسوند، ضمن اینکه تو این روند سعی میشه پرورش و تربیتشون طوری باشه که بعدها به قول تو در راه آرماناشون پایدار باشن.
- مسأله اینه که از این راه نمیشه به اون هدف رسید. خوبه خودت آستانهی پایداری دوستان رو تو دانشگاه و بعدش دیدی. بهنظرت اون تلاشهای تربیتی و پرورشی جواب میده که نتیجه اینطور میشه.
- چهطور میشه؟ خیلی هم بچههای خوبی هستن اکثراً.
- منم نگفتم بَدَن. اتفاقاً به قول تو اکثرشون خوبن و اصلاً از ما هم بهترن. اما قبل از این که تو فلان مدرسه درس بخونن هم خوب بودن. اصلاً این مدرسهها از بین خوبا انتخاب میکنن، البته با معیارای خودشون. اما در نهایت تفاوت معناداری که اثر تحصیل تو این مدارس داره چیه؟ کاری به اثرات ظاهری ندارم که اونها هم گاهی تو همون ترمای اول دانشگاه بر باد میره با بر باد رفتن هر بربادرفتنیای. یا اینکه در اثر تغییر شرایط جوی، اعتقادات مذهبی و حتی رفتار اجتماعیشون گاهی از این رو به اون رو میشه. فعالیتایی مث برگزاری مراسم دعا و جلسهی هفتگی تو یه محیط ایزولهی فکری و فرهنگی، بعداً ممکنه اثر مثبت خیلی قابلتوجهی در مواجهه با شرایط واقعی جامعه نداشته باشن. دادن جوابای آماده به ذهنهای بدون سؤال و دغدغهی جدی هم همینطور، حالا هر قدر هم که اون جوابا خوب و درست باشن.
- فکر میکنم با همهی اینا درصد قابلتوجهی از اینا به درجات خوب تحصیلی میرسن.
- درصد قابلتوجهی از اینا به درجات خوب تحصیلی میرسن و میرن یا میرن و به درجات بالای تحصیلی میرسن. چون به هر دلیل شرایط موجود رو با خواستهها و شرایط مدنظرشون متناسب نمیبینن.
- خب تا حدی شاید حق دارن، گاهی انقدر مشکلات سر راهشون میذارن و میذاریم و سبز میشه که دیگه یه جایی با این که چندان هم دوست ندارن، ترجیح میدن برن، شاید برای خودشون و دیگران بهتر باشه.
- شاید آره، شایدم نه، مورد به مورد میتونه فرق داشته باشه. اما الان اصلاً مسأله انتخاب شخصی اونا نیست. اصلاً گیریم کاملاً حق دارن، اما خب فکر کنم مشخصه که چنین نتیجهای متناسب با اون هدفگذاری اولیهی مدارس نیست.
- شاید تا حدی درست باشه، اما همه هم که اینطور نمیشن. بعضیا میمونن، بعضیا میرن و برمیگردن و از اینا تعداد که شاید خیلی هم کم نباشن مسئولیتهای نسبتاً مهمی رو به عهده میگیرن. منظورم از مسئول و مسئولیت اون تلقی عمومیه که اکثر مردم از این عنوان دارن.
- بله، درسته. قطعاً مطلق که نیست این رویه. اما بهنظرم نسبتش چشمگیره. ضمن اینکه دربارهی یه گروهی از اونایی که مسئول میشن، با همون تلقی عمومی، حرف دارم.
- شما بگو کجا حرف نداری؟!
- در مورد خودم. ماشالا حرف ندارم!
- خب حالا! مسخرهبازی درنیار. حرفتو بزن. اینجا مسألت چیه؟
- ببین فرض کن این بچهها تو مدرسه هم خیلی خوب آموزشهای درسی رو دیدن و هم مربیان خیلی توانا نهایت تلاششونو کردن که خوب پرورششون بدن و بر مبنای ارزشا و آرمانای انقلابی و دینی تربیتشون کنن. بازم بیا فرض کنیم که این بچهها هم کاملاً توجه کردن و آموزشا رو پذیرفتن. بعد با موفقیت وارد دانشگاه شدن و با موفقیت هم بهعنوان یه متخصص متعهد خارج شدن و در مسند مسئولیت قرار گرفتن. حالا قراره چیکار کنن؟
- تلاش کنن برای رشد افراد و در کل جامعه طبق همون ارزشا و آرمانا.
- باریکلا! حالا آیا رشد عدالت اجتماعی و کاهش تبعیض یکی از همین آرمانا نیست؟
- یکی از مهمتریناش قطعاً.
-
بهنظرت سیر این بچهها در مدرسه و ورود به دانشگاه بر اساس
عدالت بوده. یعنی شرایط این بچهها تو اون مدرسه با اون شهریه و اون امکانات با
بچههای مدارس کپری دور از مرکز یا حتی مدارس معمول نهچندان دور از مرکز قابلمقایسه
است؟ خودش مصداق تبعیض نیست؟ چرا ما فکر میکنیم، صحبت کردن از عدالت بر اساس متد
نوین آموزشی و با بهرهگیری از کارآمدترین روشهای کمکآموز
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
منظرهی زیبایی را میبینم، خیلی زیبا. عکس میگیرم که دیگران را هم در لذت تماشای این زیبایی و بیش از آن شریک کنم. یا نکند عکس میگیرم که همه بدانند من آنجا بودم، کنار آن منظرهی زیبا. بهجای غرق شدن در زیبایی و لذت آن و حتی عبور از آن به بالاتر، غرق عکس گرفتن میشوم و غرق زحمت خود را بر چشمها نشاندن. همهجا بودن من مهم میشود. من» مهم و مهمتر میشود، پس هی سلفیها بیشتر و بیشتر میشود.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
اکنون تو پس از آن توبه که خودت داشتی و طلب این توبه از او، با او حرفهایی را در میان میگذاری که: خدایا! من هر گاه با خودم گفتم که آماده شدم و برای نماز بهپا ایستادم و به نجوای تو رسیدم، هر گاه که این را با خودم گفتم و هر گاه که این آمادگی را پیشبینی کردم، برعکس تو مرا با چُرت و خواب همراه کردی و شور نجوا را از من گرفتی.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
خوب، راستش این است که در مورد بازگشت کتابهایی که امانت میدهم چندان صبور نیستم. نه اینکه خواندن کتابهایم را به کسی پیشنهاد نکنم یا آنها را امانت ندهم، اما مثلاً چند هفته که از قرض دادن کتاب میگذرد، هی چشمم به جای خالی آن کتاب در کتابخانه میافتد و با خودم میگویم: ای بابا! داداش بردار بیار دیگه کتابو. چیکار میکنی؟» بدیهی است که کسی که کتاب را امانت میگیرد، خوب است که آن را در زمان معقولی بخواند و برگرداند. اگر به این رفتار عادت ندارد، تلاش برای اصلاح رفتار و عادت کردن به منضبط بودن دربارهی بازگرداندن امانات میتواند موجب رشد او شود. اگر من بتوانم در این جهت به رشد او کمک کنم، در واقع میتوانم به رشد خودم هم کمک کنم، اما مشروط بر این که نیت من و بینش من حقیقتاً اینگونه باشد، نه آنکه ویژگی مثل بیصبری یا . حمل بر رشدخواهی برای دیگران کنم. حالا سؤال این است که آیا با یادآوری مکرر این نیاز به اصلاح نیت، میتوان آن را اصلاح کرد یا راه درمانی دیگری وجود دارد؟
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
آدم به کم و کوچک قانع نمیشود، یا درستتر اینکه نباید بشود. هی بیشتر و بزرگتر میخواهد و باید هم بخواهد. هر چه قدر خودش را بیشتر بشناسد، باید در طلب بیشتر و بزرگتر باشد. هر چه بهدست بیاورد، هر چهقدر هم بهظاهر زیاد و بزرگ باشد، باز هم اگر نهایت داشته باشد، وقتی که به آن آخر و نهایت برسد، کوچک میشود. بیشتر و بیشتر میخواهد، طوری که تمام نشود، این خواستن پایان ندارد، پس باید خواستنی (خواستنیای) و دوستداشتنی (دوستداشتنیای) باشد بینهایت، که هر چه بخواهی و به سوی او بروی و نزدیک شوی و بیشتر بخواهی، باز او بیشتر و بزرگتر باشد. او بزرگتر است، او اکبر است. هر چهقدر جلو بروی، باز میبینی و میگویی که او بزرگتر است. مسأله این نیست که بزرگتر از چه چیز و چه کس، که اصلاً جای قیاس نیست. میدانیم که او بزرگتر از آن است که وصف شود، اما شاید آن خواستن، بیش و پیش از این دانستن است. خواستنی بینهایت که سخت آن را میخواهیم. اوست که بیپایان است و بیپایان خواستنی. الله اکبر» سرّ دلبری است. ذکری است برای آنکه ندویم در پی آنچه که رو به سوی او ندارد، که هر چه باشد کم است و کوچک است. ما را از شتابهای بیدلیل که حاصل سرگشتگی و دویدن در پی تنوعها هستند بازمیدارد و به ما معیاری کلی برای انتخاب و اولویتبندی میدهد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
لا تُضادُّ فی حُکمِکَ؛ تو در حکم و قضاوت مخالفی نخواهی داشت.
وَ لا یَعتَرِضُ عَلَیکَ؛ و بر تو اعتراضی در این مدیریت و تدبیر نخواهد بود. کسی بر تو اعتراض ندارد. آخر اعتراض باید با آگاهی و احاطه همراه باشد و شریک تو باید از تو مدد نگرفته باشد و وکیل مدافع از کسانی که تو آنها را آفریدی، باید مهربانی را از تو نگرفته باشد. و محاکمهچی تو، باید شناخت و آگاهیش را از تو دریافت نکرده باشد.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
آنقدر که من تجربه کردهام، ظاهراً در کتابخانههای عمومی قانون خاصی دربارهی سپاسگزاری یا ارائهی خدمات به اهداکنندگان کتاب وجود ندارد. البته با این موضوع مشکل شخصی ندارم، اما بهنظر میرسد که نهاد کتابخانههای عمومی کشور، بتواند با تشویق مردم به اهدای کتاب در جهت هدف یا وظیفهی خود که افزایش سرانهی مطالعه و گسترش فرهنگ کتابخوانی در جامعه است گامی بردارد.
پیشنهاد ساده است. با توجه به افزایش قابلتوجه قیمت کاغذ و کتاب و هزینهی نهچندان بالای عضویت در کتابخانههای عمومی، هر فرد بتواند با اهدای یک (یا چند) کتاب، عضو کتابخانه شود. به این ترتیب هم محتوای کتابخانهها (هم از نظر تعداد عناوین و هم از نظر تعداد کتابها) غنیتر میشود و هم احتمالاً افراد بیشتری به عضویت کتابخانهها درمیآیند و از خدمات آنها استفاده میکنند.
آیا در حال حاضر چنین قاعده و قانونی وجود دارد؟ مشاهدات من وجود آن را تأیید نمیکند. من از طریق بعضی راههای ارتباطی اعلامشدهی مسئولین نهاد کتابخانههای عمومی کشور، این پیشنهاد را مطرح کردم. شما هم اگر مفید میدانید، لطفاً مطرح کنید.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
خودشون در جریانن. اصن خودشون گفتن. گفتن که ما به بهترین قیمت حساب میکنیم. من خودم دیدم. خودم خوندم. حالا کلمهها رو دقیق یادم نیست. راستش من سواد عربی درست و حسابی ندارم. اما فارسی هم نوشته بود. نوشته بود که هر کسی، هر مردی یا زنی که کار خوبی بکنه و اون موقع مؤمن باشه، ما به قیمت بهترین کاری که کرده باهاش حسابکتاب میکنیم. ایناها، این بندهی خدام دیده، یادشه. تازه میگه یه جایی فارسی نوشته بودن که حتی به قیمت بهتر از کاری کردین حساب میکنن. داداش دقیق یادته کجا نوشته بود؟ آها، میگه همونجا که یه چیزایی دربارهی زنبور بود.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
مطمئن نیستم، اما گمان میکنم، مدتی پیش در یکی از وبلاگهای بیان، معرفی از کتاب کوچولوی اضافی» را خواندم یا شاید هم در نوشتهای فقط اشارهای به آن شده بود. از زمانی که کتاب را در کتابراه» گرفتم، فرصتی پیش نیامده بود که سراغ آن بروم، بهویژه که کتاب ناخوانده زیاد داشتم و دربارهی کتابهای غیرتخصصی هم اغلب خواندن نسخهی الکترونیک انتخاب اولم نیست.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
همیشه وقتی مراسم تشییع پیکر شهدا را میدیدم، در دل میگفتم ای کاش من هم در مراسم شرکت کرده بودم. اما همیشه یا بیخبر میماندم یا کوتاهی همتم سبب میشد که بهانهای برای شرکت نکردن در مراسم فراهم شود. اینقدر این ماجرا ادامه پیدا کرد تا سال گذشته که آن شهید آمد و اینجا هم شرحی از آن را بازگو کردم.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
در کتاب صراط»، استاد صفایی حائری خاطرهای را تعریف میکنند که در آن کسی از ایشان میپرسد که برای رسیدن به کمال از چه راهی باید رفت، ریاضت، تمرکز و خلوت، عبادت و ذکر و نماز و مستحبات، خدمت به خلق و محبت و ایثار، جهاد و شهادت؟ ایشان پاسخ خود را اینچنین روایت میکنند:
گفتم: هیچکدام، نه عبادت، نه ریاضت، نه خدمت و نه شهادت و .
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
داستان ما، داستان چوپانى است که از یک طرف به گوسفندش پوست خربزه مىداد و از طرف دیگر دنبهاش را وزن مىکرد تا ببیند چاق شده یا نه. ولى داستان ابراهیم، داستان کسى است که شتابزده نیست، حلیم است و به سمت حق بازمىگردد و با او در رابطه است تا ثباتى داشته باشد که خداوند مىفرماید: انَّ ابْرَاهِیمَ لَاوَّاهٌ حَلِیمٌ»1.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
. اینها دین را عامل انحطاط و عقبماندگی میشمارند و قضا و قدر را سر منشأ این همه سستی و زبونی، و انتظار را مذهب احتراز و تقیّه را توجیه ترسها و راه شرعی فرار. در حالی که دین حتی در بدویترین و منحرفترین شکلهایش، حتی در شکل توتمیسم و بتپرستی عامل انحطاط و عقبماندگی تمدنها نیست که این عقبافتادگی ریشه در همت ملتها و درک از نیازها و احتیاجها و درک از تنهاییها دارد.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
چند روز پیش که مطلب خوب دوست گرامی، آقای گوارا» را خواندم، یاد جملات استاد صفایی حائری در سخنرانی فایل پیوست افتادم. ان شاء الله مفید باشد!
پیشروی میلیمتری
_________________________________________________________________________
پینوشت: فایل صوتی برگرفته از برگرفته از کانال رسمی استاد علی صفایی حائری» است.
@einsad
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
روایت اول
تلویزیون روشن است. شبکهی . پیامهای بازرگانی پخش میکند. ناگهان، تبلیغ چادر مشکی! کمی برایم غریب است، شاید از آن جهت که تبلیغ چادر مشکی تا کنون چندان سابقه نداشته است، یا حداقل من به یاد ندارم. اما نام این چادر مشکی که تبلیغ میشود، قدری غریبتر است: چادر جلوه». چادر جلوه؟! بهنظرم انتخاب خوبی نیست. در هر حال، از این هم میگذرم، چون نمیدانم دقیقاً با چه فکر و نیتی این نام را برای محصول خود انتخاب کردهاند. اما شکل و سبک تبلیغ، شبیه همان تبلیغات سرویس آشپزی .، کفش پیادهروی . مدل .، لوسیون موی سر . و . که در نهایت هم باید عدد فلان را به شمارهی بهمان ارسال کنید تا این محصول ایرانی را با . تخفیف درب منزل دریافت کنید. خانمی که چادر جلوه» بر سر دارد و در حال معرفی و تبلیغ محصول است، رنگش به سفیدی میزند. ظاهراً آنقدر جلوهاش زیاد بوده است که مسئولین امر ناچار شدهاند، از رنگ و جلوهی تصویر بکاهند، باشد که این دنیای غدار فریفتگار چندان در نظر بینندگان جلوه نکند.
روایت دوم
باز هم تلویزیون روشن است. خبرنگار شبکهی خبر بهصورت مستقیم از تظاهرات روز دانشآموز گزارش میدهد. سخت مشغول بیان جملات حماسی است. یکدفعه میگوید: لم یلد و لم یولد. نزاده و زاده نشده است کسی که بتواند ایران و ایرانی را به زانو درآورد». در واقع منظورش این است: مادر نزاییده کسی رو که بخواد برا ما شاخبازی دربیاره»، اما ظاهراً کلی بهخودش فشار آورده است تا توانسته است به آن رنگ دینی و ملی و ادبی بدهد (البته از نگاه خودش).
روایت سوم
نمیدانم تلویزیون روشن است یا خاموش. کتابی را از کتابخانه برمیدارم و پشت جلدش را نگاه میکنم. ده سطر (یا نیمسطر) توضیح آمده است دربارهی کتاب و نویسندهاش. چشمم به سطر اول میافتد و برایم سؤال پیش میآید که بهتر نبود به جای علامت "" از » استفاده میکردند؟ بهنظر من بهتر بود، اما تخصصی در این زمینه ندارم. بلافاصله چشمم به بی تردید» میخورد و فکر میکنم که شاید درستتر بود که با نیمفاصله نوشته میشد. در سطر دوم چشمم به یک فاصلهی اضافه بین و» و از» میافتد. در سطر پنجم بهنظرم میآید که جمله میتواند بعد از است» با یک نقطه به پایان برسد. کاما (ویرگول) برای چیست؟ همانجا، پس از کاما، واژهی موشکفانه» را میبینم که احتمالاً همان موشکافانه» است. قدری با آن بازی میکنم: موشک فانه؟ آره، خیلی. نخوردی تا بدونی که چی فانه و چی فان نیست.» بعد خود جمله توجهم را جلب میکند: نگرش موشکفانه، واقعیت و طنز و افسانهپردازی و تخیل شاعرانه همه به یک حد در او هست .» بزرگوار، اینها را با متر اندازه گرفتی یا ترازو؟ واحد اندازهگیریشان متر است یا کیلوگرم یا پاسکال؟ حالا از اینها بگذریم، بین هست» و نقطه دیگر چرا فاصله گذاشتی؟ جملهی بعد را چرا با و» شروع کردی. فکر نکنم خیلی ربطی به سبک نویسندگی و چیزهایی از این دست داشته باشد. دو سطر بعد، باز یک فاصلهی کامل جایی آمده است که نباید میآمد: می کوشد». میرسم به جملهی آخر: . دنیایی که او میخواهد دنیای روشنایی است، دنیایی که باید در اثر جوششها و خیزشهای انسانی نو از آن پدید آید». شاید جمله اینطور بوده است: باید در اثر جوششها و خیزشها، انسانی نو از آن پدید آید». شاید هم این را در نظر داشتهاند: باید در اثر جوششها و خیزشهای انسانی، دنیایی نو پدید آید».
نگاهی به داخل کتاب میاندازم. اصلاً بهنظر نمیرسد که متن آن همانند متن پشت جلد دارای مشکلات متعدد و ابتدایی باشد. بعد فکر میکنم که این ده سطر پشت جلد مثلاً قرار است معرف کتاب باشد. مثل ویترین جذاب یک مغازه که میتواند افراد را جذب کند و به داخل بکشد، باید بتواند خواننده را به باز کردن و خواندن کتاب ترغیب کند. پس چرا اینطور است؟ انگار پس از نوشتن، حتی یک بار هم آن را نخواندهاند. گویی کسی هم که آن را نوشته است، خیلی فرد مناسبی برای این کار نبوده است. ظاهراً انتشارات هم انتشارات معتبری است. پس چرا برای این کار اهمیتی قائل نشده است؟ مگر چهقدر زمان و هزینه نیاز داشت؟ برای ترجمهی این کتاب احتمالاً زمان قابلتوجهی صرف شده است، اما گمان نمیکنم برای تهیه و نگارش یک متن مناسب برای پشت جلد کتاب بیش از چند ساعت زمان لازم باشد (البته توسط یک فرد مناسب و متخصص). چرا با بیتوجهی به جزئیات، کارمان را خراب میکنیم؟
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
راه رفتنش عادی نیست، انگار یک پایش کمی کوتاه است و میلنگد. به پله برقی که میرسد، کمی برمیگردد و نیمرخ صورتش را میبینم، و لبخندی را که به لب دارد. عادی نیست. از آنهایی است که زیاد عادت نداریم به بودنشان، به دیدنشان. از آنهایی که شاید اسمشان را میگذاریم شیرینعقل یا چیزهای دیگر. از روی پل عابر که داریم میگذریم، برمیگردد و به من لبخند شیرینی میزند و دستش را بهآرامی بالا میرود، مثل سلام کردن. از شیرینی لبخندش، لبخند به لبم میآید و برایش سر تکان میدهم. از پلهی برقی آنطرف که پایین میرویم، بچهای را میبیند که دست در دست مادرش روی پله بالا میآید و از کنارمان میگذرد، به او لبخند میزند و دستش را به نشانهی سلام به آرامی بالا میآورد. در ایستگاه مترو گمش میکنم. قطار که حرکت میکند، میبینم که از آن سر واگن دارد میآید، لنگان لنگان، سربهزیر و لبخند بر لب. از من رد میشود و میرسد به بچهای که در کنار پدرش نشسته است، به رویش لبخند میزند و دستش را آرام بالا میآورد، یعنی سلام. یکی دو بار دیگر هم میآید و میرود و به بچهها لبخند میزند و برایشان دست بالا میآورد. احساس خوبی دارم که آقای شیرینلبخند یا شیریندل یا شیرینروی، من را هم به حساب آورده است. کاش گاهی عقل من هم اینقدر شیرین بود.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
یکی از ویژگیهای هندسی فراکتالها، خودمانایی است. به بیان ساده، یعنی هر چه یک فراکتال را به قسمتهای کوچک تقسیم کنی، یا هر چه شکل را بزرگ (بزرگنمایی) کنی، باز میبینی که آن اجزا یا قسمتهای کوچک، درست شبیه شکل کلی هستند.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
بسیاری از آنچه که در کتابها و جزوهها و خیلی جاهای دیگر میخوانیم یا میشنویم، داده و اطلاعات هستند، نه دانش، زیرا از مسیر فهم ما نگذشتهاند. پردازش نشدهاند. فرآیند فهم باید از تجربه کردن و درگیر شدن آغاز شود تا مسألهای شکل بگیرد. آن مسأله در ذهن ما مثل یک شکل است با حفرهای در میان آن، مثل یک پازل با قطعهای مفقود، یا مثل ماشینی که یکی از چرخدندههای آن از جایش افتاده است. پس یا اصلاً کار نمیکند و یا عملکرد آن دچار نقص است. بعد میگردیم و درگیر میشویم و مییابیم و پردازش میکنیم و چکشکاری میکنیم تا چیزی مناسب آن حفره بیابیم و بسازیم، قطعهی گمشده را، چرخدندهی مفقود را. این همان پاسخ ماست که در جایش مینشیند. بعد ممکن است که پاسخ بهتری بیابیم که بهتر آنجا بنشیند یا چرخدنده را تراش دهیم تا بهتر درگیر شود و کار را پیش ببرد یا حتی در میان و خرت و پرتها، حرفها و پاسخهای فرد یا افراد دیگر، چیزی پیدا کنیم، پاسخی بیابیم که بهتر در آنجا بنشیند. اما همهی اینها مستم آن است که ابتدا آن حفره بهدرستی شکل بگیرد و ما حسابی با آن سر و کله بزنیم تا خوب بشناسیمش. زوایا و کج و کولگیهایش خوب برایمان روشن شود تا بعد بدانیم که دنبال چه چیزی هستیم و بتوانیم چیزهایی که به دستمان میرسد را ارزیابی کنیم که به کارمان میآیند یا نه. شاید منظور الیوت هم همین بود در آنچه دربارهی حکمت و دانش و اطلاعات گفت.
اگر آن حفره نباشد، اگر مسألهای نباشد، بهترین پاسخها هم مثل غذایی است که به آدمی داده شود که واقعاً نیازی به آن ندارد، یا بیاستفاده دفع میشود و یا موجب مرض میشود. حالا مرض ممکن است مخالفت با حقیقت پاسخی باشد که به درستی در جای خود ننشسته است و درک نشده است و یا توهم رسیدن به حقیقت، در حالی که آنچه حاصل شده است، مشتی اطلاعات و محفوظات است.
اما باید از دانش هم عبور کرد، اگر نه همهی این دانشها به مرضی و به گذر چند سالی از دست انسان میرود و اگر هم نرود حجاب و سنگ راه میشود.
___________________________________________________________________________
پینوشت: از طریق پیوندهای زیر میتوانید دو مطلب بسیار بهتر در ارتباط با همین موضوع را بخوانید.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
آیا میتوان گفت که افکار و دغدغههایی که هنگام خواندن نماز ما را تمرکز و حضور قلب بازمیدارند، هر چند که در نظر خودمان ظاهر و رنگ الهی و دینی داشته باشند، در واقع فاقد نیت الهی خالص بودهاند؟ شاید اگر چنین نبود، نهتنها در هنگام نماز که فرصت ویژهی یاد الهی بهصورت خالص و بیپرده است مزاحم نمیشدند، بلکه در هنگام پرداختن مستقیم به آن فکر و عمل هم باید ما را هر چه بیشتر متوجه یاد او میکردند، خود ذکری میشدند با صورتی دیگر. پس اگر شکلشان و تناسبشان با موقعیتها صحیح است، باید برای اصلاح نیتشان هم تلاش کرد.
کمک و راهنمایی شما مغتنم خواهد بود.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
بسیاری از آنچه که در کتابها و جزوهها و خیلی جاهای دیگر میخوانیم یا میشنویم، داده و اطلاعات هستند، نه دانش، زیرا از مسیر فهم ما نگذشتهاند. پردازش نشدهاند. فرآیند فهم باید از تجربه کردن و درگیر شدن آغاز شود تا مسألهای شکل بگیرد. آن مسأله در ذهن ما مثل یک شکل است با حفرهای در میان آن، مثل یک پازل با قطعهای مفقود، یا مثل ماشینی که یکی از چرخدندههای آن از جایش افتاده است. پس یا اصلاً کار نمیکند و یا عملکرد آن دچار نقص است. بعد میگردیم و درگیر میشویم و مییابیم و پردازش میکنیم و چکشکاری میکنیم تا چیزی مناسب آن حفره بیابیم و بسازیم، قطعهی گمشده را، چرخدندهی مفقود را. این همان پاسخ ماست که در جایش مینشیند. بعد ممکن است که پاسخ بهتری بیابیم که بهتر آنجا بنشیند یا چرخدنده را تراش دهیم تا بهتر درگیر شود و کار را پیش ببرد یا حتی در میان و خرت و پرتها، حرفها و پاسخهای فرد یا افراد دیگر، چیزی پیدا کنیم، پاسخی بیابیم که بهتر در آنجا بنشیند. اما همهی اینها مستم آن است که ابتدا آن حفره بهدرستی شکل بگیرد و ما حسابی با آن سر و کله بزنیم تا خوب بشناسیمش. زوایا و کج و کولگیهایش خوب برایمان روشن شود تا بعد بدانیم که دنبال چه چیزی هستیم و بتوانیم چیزهایی که به دستمان میرسد را ارزیابی کنیم که به کارمان میآیند یا نه. شاید منظور الیوت هم همین بود در آنچه دربارهی حکمت و دانش و اطلاعات گفت.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
وقتی همهجا تیره و تاریک است، بهجای شکوه و نالهی مدام، بکوش که شمعی روشن کنی. هی نگو که نمیشود و نمیگذارند که بدرخشم و جهان روشن کنم. تو شمع باش در تاریکی، که ارزش یک شمع در شب تاریک، بیش از چلچراغ است در روشنایی آفتاب. تغییرات کوچک، اما پیوسته، میتوانند به نتایج بزرگ برسند. کمهای مستمر میرسند و بزرگهای گسسته، بیثمر میمانند. اگر آن شمعها، آن نورهای کوچک، آن کمهای مستمر بههم بپیوندند، یک بهعلاوهی یک، دو نمیشود. زیادش میکنند.
_________________________________________________
پینوشت: بهگمانم محتوای این پراکندهنگاری (و حتی برخی تعابیر) تا حد زیادی برگرفته از آثار استاد صفایی حائری است.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
اکنون که ناچار مرگ ما را انتخاب میکند، بگذارید ما مرگی را انتخاب کنیم که آبستن زندگی باشد.
.
اینها با انتخابشان ادامه مییابند و این است که مرگی ندارند. کسانی که مردهها را انتخاب کردهاند، مردهاند هر چند که نفس بکشند و آنها که زندهی حیّ قیّوم را خواستهاند، زندهاند و حیات دارند، گرچه نفسی نداشته باشند.
اینها با جان خویش تجارت میکنند و اینگونه، کمهای محدود به هفتاد ساله را زیاد مینمایند و بارور میسازند.
اینها میبینند اگر مرگ را انتخاب نکنند، مرگ انتخابشان میکند و این است که بازیچهی مرگ نمیشوند و از مرگ بازیچه میسازند . و از مرگ نردبانی برای عروج، عروجی تا اوجها.
.
اینها خود را شناختهاند و عظمتشان اسیر حقارتها نیست.
.
ترس نتیجهی عشق و وابستگی است. آنها که به عشق بزرگتر رسیدهاند و از عشقهای کوچک آزاد شدهاند، فقط ترسشان از اوست. ترسشان از جدایی اوست. از چیز دیگر نمیترسند، که به چیزی دیگر دل نبستهاند.
قدرتها با تمام عظمتشان از این روحهای عظیم چه میتوانند بگیرند و به اینها چه میتوانند بدهند و با اینها چه میتوانند بکنند؟»*.
__________________________________________________________
* علی صفایی حائری، عاشورا، انتشارات لیلهالقدر، 1388.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
دو مطلب زیر امروز در ارتباط با عملیات انتقام سردار شهید قاسم سلیمانی در کانال تلگرام دکتر علیرضا بازارگان منتشر شده است.
مطلب اول
زمان انتشار: حدود ساعت هفت صبح
هشت نکته مهم از انتقام سخت وقتی ما خواب بودیم!
1️⃣ یکی از بزرگترین خاکسپاریهای تاریخ بشر سرانجام در شهر کرمان به پایان رسید. در اینترنت که جستجو کنید خواهید دید که بزرگترین تشییع در تاریخ دنیا متعلق به امام خمینی بوده است با حدود ۱۰ میلیون شرکت کننده. با این حساب، سپهبد سلیمانی هم در ردههای بالایی این لیست خواهد بود.
2️⃣ همزمان با خاکسپاری پیکر شهید سلیمانی، چندین موشک توسط ایران مستقیما به یکی از پایگاههای آمریکا در منطقه شلیک شد. حدود ۱۰ موشک به این پایگاه برخورد مستقیم کرده است. خیلیها افسانهبافی کرده بودند که آمریکا آن قدر قوی است که موشکهای ایران را روی هوا خواهد زد! ولی دیدیم که چه شد.
3️⃣ پایگاه مورد هدف بسیار هوشمندانه انتخاب شده بود. وزیر امور خارجه ایران هم بلافاصله پیام داد که قضیه روشن شود: این پایگاه همان پایگاهی بود که حمله تروریستی علیه شهید سلیمانی از آنجا هدایت شده بود پس از نظر قانون بینالملل این اقدام کاملا موجه است.
4️⃣ یک نکته هوشمندانه دیگر این بود که این پایگاه یکی از بزرگترین پایگاههای آمریکا در منطقه بود. یعنی یک پایگاه کوچک یا یک هدف ناچیز نبود. دست گذاشتهایم روی دانه درشت که حساب کار دستشان بیاید. وقتی بزرگترین پایگاه را نمیتوانند محافظت کنند، پایگاههای کوچکتر جای خود دارد.
5️⃣ به نظر میرسد این پایگاه همان جایی است که روز قبلش رییس جمهور آمریکا گفته بود میلیاردها دلار برایش هزینه کردهاند و به همین دلیل آن را ترک نخواهند کرد! گفته بود یا پولش را بدهید یا نمیرویم! خوب حالا دیگر چه چیزی از آن مانده که بخواهند پولش را بگیرند!؟؟؟
6️⃣ یک نکته دیگر (که البته هنوز تایید نشده است) این هست که ایران یک ساعت قبل از شلیک موشکها به عراقیها اطلاع داده بوده است تا بتوانند نیروهای خودشان را از آنجا دور کنند. طبیعتا آمریکاییها هم متوجه شدهاند که خبری هست و توانستهاند تا حد امکان در پناهگاه باشند. به همین ترتیب شاید تلفات آمریکایی کم باشد. البته این اقدام ایران میتواند عمدا صورت گرفته باشد تا تلفات زیاد آمریکایی بهانهای برای حمله از طرف آمریکا نباشد. اگر این طور باشد باید هوش ایرانیها را ستود که هم سیلی محکم زده و صدها میلیون دلار خسارت وارد کردهاند، و هم طوری برنامه ریزی کردهاند که استفاده تبلیغاتی دشمن به حداقل برسد.
7️⃣ شاید یکی از ظریفترین نکات حمله این باشد که موشکها فقط از یک مکان پرتاب نشدهاند! دلیلش چیست؟ دلیلش میتواند این باشد که آمریکا برای جواب نتواند بگوید که موشکها مثلا از فلان نقطه پرتاب شده پس ما همان نقطه را میزنیم! نه. مجبور است چندین نقطه را بزند و خودش میداند که این کار یعنی بالا گرفتن ماجرا و دادن تلفات سنگین. همین میتواند یک عامل بازدارنده و حساب شده باشد. توئیت رییس جمهور آمریکا هم ظاهرا این نظریه را تایید میکند.
8️⃣ نکات بالا نشان دهنده دقت و ظرافت فوق العاده ایران در انتخاب مصداق #انتقام_سخت است. این اقدام آن قدر حساب شده بوده که ترامپ سخنرانی امشب خودش را لغو کرد و به زمانی بعد موکول کرد. یعنی طوری گیر کردهاند که نمیدانند دقیقا باید چه بکنند! با توجه به اینکه رهبر ایران امروز سخرانی خواهد داشت، همه نگاهها به ایشان است.
◀️ در آخر، برای همه هموطنهای عزیزم هر کجای دنیا که هستند دعای خیر میکنم و از خدا میخواهم که خودش ما را یاری کند. وعده خدا صادق است. کافی است مثل سردار شهید، نیت خود را خالص کنیم.
دکتر علیرضا بازارگان
بامداد ۱۸ دی ماه ۱۳۹۸
مطلب دوم
زمان انتشار: حدود ساعت هفت و نیم شب (پیش از سخنرانی ترامپ)
رئیس جمهور آمریکا تا دقایقی دیگر به صورت زنده در برابر دوربین های دنیا مصاحبه خواهد کرد.
ولی خیالتان راحت. پیشاپیش به شما می گویم که چه خواهد گفت! مثل کسی که کتک خورده است ولی نمی خواهد آبرویش برود خواهد گفت که دیشب آمریکا صدمه جدی ندیده است و خبر خاصی نیست. خواهد گفت که آمریکا بزرگوارانه از جنگ اجتناب خواهد کرد! فحش خواهد داد ولی حمله نخواهد کرد. و عملا با این حرف از همه حرف های قبلی اش عقب نشینی می کند. انگار نه انگار چند روز پیش گفته بود 52 نقطه در ایران را هدف میگیرد و اراجیف دیگر. به عبارت دیگر، ترامپ شکست را خواهد پذیرفت ولی به گونه ای که آبرویش در آمریکا تا حدود زیادی حفظ شود.
در عین حال، آماده این باشید که در روزهای آینده ماشین تبلیغاتی ضد ایرانی (مانند ایران اینترنشنال، من و تو، صدای آمریکا و غیره) موضع ترامپ را تکرار کنند. یعنی دائم بگویند که ایران کار خاصی نکرده. دائم بگویند که انتقام سخت انجام نگرفته است. هشیار باشید. پیشاپیش دارید مطلع می شوید که خط دشمن داخلی و خارجی چه خواهد بود. مسائل متفرقه مانند سقوط هواپیمای اوکراینی را مطرح خواهند کرد تا حواس ها از این ماجرا پرت شود. و یا عکس هایی از پایگاه نشان خواهند داد که اکثر ساختمان هایش سالم است.
ولی یک حقیقت تغییر نخواهد کرد: ایران مستقیما به نیروهای آمرکایی حمله کرده است. بدون پرده. بدون عذرخواهی. کجای دنیا دیده اید که یک ابرقدرت این گونه از چنین کاری عقب نشینی کند!؟ حواستان پرت نشود. آنچه دیشب رخ داد بی سابقه بود. مهم ترین چیز این بود که آبروی آمریکا رفت. تعداد کشته ها اصلا مهم نیست.
____________________________________________________________
منبع:
کانال تلگرام دکتر علیرضا بازارگان
پینوشت: طبعاً بازنشر مطالب فوق بهمعنای تأیید تمام جزئیات آنها نیست.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
راستش این است که گمان میکنم ضربهای که این پدافند و خطای انسانی و بیش از همه، عملکرد مسئولین مربوطه در پاسخگویی، وارد کرد، امریکا با شهادت سردار سلیمانی وارد نکرد. برای آن 176 نفر و برای اعتماد و صبوری و پایمردی میلیونها آدم .
خطای انسانی، جان ارزشمند عزیزانی را گرفت. اما خطای دیگر، سختتر و کاریتر نشست. خنجری از پشت بود گویا. جبههای را خلع سلاح کرد.
حتی نفس کشیدن سخت است.
خدایا ببخش .
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
دو مطلب زیر امروز در ارتباط با عملیات انتقام سردار شهید قاسم سلیمانی در کانال تلگرام دکتر علیرضا بازارگان منتشر شده است.
مطلب اول
زمان انتشار: حدود ساعت هفت صبح
هشت نکته مهم از انتقام سخت وقتی ما خواب بودیم!
1️⃣ یکی از بزرگترین خاکسپاریهای تاریخ بشر سرانجام در شهر کرمان به پایان رسید. در اینترنت که جستجو کنید خواهید دید که بزرگترین تشییع در تاریخ دنیا متعلق به امام خمینی بوده است با حدود ۱۰ میلیون شرکت کننده. با این حساب، سپهبد سلیمانی هم در ردههای بالایی این لیست خواهد بود.
2️⃣ همزمان با خاکسپاری پیکر شهید سلیمانی، چندین موشک توسط ایران مستقیما به یکی از پایگاههای آمریکا در منطقه شلیک شد. حدود ۱۰ موشک به این پایگاه برخورد مستقیم کرده است. خیلیها افسانهبافی کرده بودند که آمریکا آن قدر قوی است که موشکهای ایران را روی هوا خواهد زد! ولی دیدیم که چه شد.
3️⃣ پایگاه مورد هدف بسیار هوشمندانه انتخاب شده بود. وزیر امور خارجه ایران هم بلافاصله پیام داد که قضیه روشن شود: این پایگاه همان پایگاهی بود که حمله تروریستی علیه شهید سلیمانی از آنجا هدایت شده بود پس از نظر قانون بینالملل این اقدام کاملا موجه است.
4️⃣ یک نکته هوشمندانه دیگر این بود که این پایگاه یکی از بزرگترین پایگاههای آمریکا در منطقه بود. یعنی یک پایگاه کوچک یا یک هدف ناچیز نبود. دست گذاشتهایم روی دانه درشت که حساب کار دستشان بیاید. وقتی بزرگترین پایگاه را نمیتوانند محافظت کنند، پایگاههای کوچکتر جای خود دارد.
5️⃣ به نظر میرسد این پایگاه همان جایی است که روز قبلش رییس جمهور آمریکا گفته بود میلیاردها دلار برایش هزینه کردهاند و به همین دلیل آن را ترک نخواهند کرد! گفته بود یا پولش را بدهید یا نمیرویم! خوب حالا دیگر چه چیزی از آن مانده که بخواهند پولش را بگیرند!؟؟؟
6️⃣ یک نکته دیگر (که البته هنوز تایید نشده است) این هست که ایران یک ساعت قبل از شلیک موشکها به عراقیها اطلاع داده بوده است تا بتوانند نیروهای خودشان را از آنجا دور کنند. طبیعتا آمریکاییها هم متوجه شدهاند که خبری هست و توانستهاند تا حد امکان در پناهگاه باشند. به همین ترتیب شاید تلفات آمریکایی کم باشد. البته این اقدام ایران میتواند عمدا صورت گرفته باشد تا تلفات زیاد آمریکایی بهانهای برای حمله از طرف آمریکا نباشد. اگر این طور باشد باید هوش ایرانیها را ستود که هم سیلی محکم زده و صدها میلیون دلار خسارت وارد کردهاند، و هم طوری برنامه ریزی کردهاند که استفاده تبلیغاتی دشمن به حداقل برسد.
7️⃣ شاید یکی از ظریفترین نکات حمله این باشد که موشکها فقط از یک مکان پرتاب نشدهاند! دلیلش چیست؟ دلیلش میتواند این باشد که آمریکا برای جواب نتواند بگوید که موشکها مثلا از فلان نقطه پرتاب شده پس ما همان نقطه را میزنیم! نه. مجبور است چندین نقطه را بزند و خودش میداند که این کار یعنی بالا گرفتن ماجرا و دادن تلفات سنگین. همین میتواند یک عامل بازدارنده و حساب شده باشد. توئیت رییس جمهور آمریکا هم ظاهرا این نظریه را تایید میکند.
8️⃣ نکات بالا نشان دهنده دقت و ظرافت فوق العاده ایران در انتخاب مصداق #انتقام_سخت است. این اقدام آن قدر حساب شده بوده که ترامپ سخنرانی امشب خودش را لغو کرد و به زمانی بعد موکول کرد. یعنی طوری گیر کردهاند که نمیدانند دقیقا باید چه بکنند! با توجه به اینکه رهبر ایران امروز سخرانی خواهد داشت، همه نگاهها به ایشان است.
◀️ در آخر، برای همه هموطنهای عزیزم هر کجای دنیا که هستند دعای خیر میکنم و از خدا میخواهم که خودش ما را یاری کند. وعده خدا صادق است. کافی است مثل سردار شهید، نیت خود را خالص کنیم.
دکتر علیرضا بازارگان
بامداد ۱۸ دی ماه ۱۳۹۸
مطلب دوم
زمان انتشار: حدود ساعت هفت و نیم شب (پیش از سخنرانی ترامپ)
رئیس جمهور آمریکا تا دقایقی دیگر به صورت زنده در برابر دوربین های دنیا مصاحبه خواهد کرد.
ولی خیالتان راحت. پیشاپیش به شما می گویم که چه خواهد گفت! مثل کسی که کتک خورده است ولی نمی خواهد آبرویش برود خواهد گفت که دیشب آمریکا صدمه جدی ندیده است و خبر خاصی نیست. خواهد گفت که آمریکا بزرگوارانه از جنگ اجتناب خواهد کرد! فحش خواهد داد ولی حمله نخواهد کرد. و عملا با این حرف از همه حرف های قبلی اش عقب نشینی می کند. انگار نه انگار چند روز پیش گفته بود 52 نقطه در ایران را هدف میگیرد و اراجیف دیگر. به عبارت دیگر، ترامپ شکست را خواهد پذیرفت ولی به گونه ای که آبرویش در آمریکا تا حدود زیادی حفظ شود.
در عین حال، آماده این باشید که در روزهای آینده ماشین تبلیغاتی ضد ایرانی (مانند ایران اینترنشنال، من و تو، صدای آمریکا و غیره) موضع ترامپ را تکرار کنند. یعنی دائم بگویند که ایران کار خاصی نکرده. دائم بگویند که انتقام سخت انجام نگرفته است. هشیار باشید. پیشاپیش دارید مطلع می شوید که خط دشمن داخلی و خارجی چه خواهد بود. مسائل متفرقه مانند سقوط هواپیمای اوکراینی را مطرح خواهند کرد تا حواس ها از این ماجرا پرت شود. و یا عکس هایی از پایگاه نشان خواهند داد که اکثر ساختمان هایش سالم است.
ولی یک حقیقت تغییر نخواهد کرد: ایران مستقیما به نیروهای آمرکایی حمله کرده است. بدون پرده. بدون عذرخواهی. کجای دنیا دیده اید که یک ابرقدرت این گونه از چنین کاری عقب نشینی کند!؟ حواستان پرت نشود. آنچه دیشب رخ داد بی سابقه بود. مهم ترین چیز این بود که آبروی آمریکا رفت. تعداد کشته ها اصلا مهم نیست.
____________________________________________________________
منبع:
کانال تلگرام دکتر علیرضا بازارگان
پینوشت: طبعاً بازنشر مطالب فوق بهمعنای تأیید تمام جزئیات آنها نیست.
مطلب سوم
زمان انتشار: حدود ساعت نه و نیم صبح (شنبه بیستویکم دی 1398)
کابوس انتقام
⭕️ اینکه دود شرایط جنگی در چشم مسافران بی گناه هواپیما برود درد بزرگی است. زبان قاصر است از بیان شدت این فاجعه. ولی تلخی پنهانکاری و فریبکاری اگر از آن بیشتر نباشد، کمتر نیست. چند روز است که می گوییم این دروغ بزرگ آمریکا برای انحراف افکار عمومی است! ولی حالا که همه چیز مشخص شده است چطور؟ مردم با خود چه خواهند گفت؟ باید اعتراف کنیم که در جنگ انسانی، اخلاقی و رسانه ای شکست بزرگی خورده ایم.
⭕️ انگار قرن ها از آن لحظات پرشکوه تاریخی گذشته است که میلیون ها نفر در خیابان های اقصی نقاط این کشور در داغ ترور شهید سلیمانی اشک می ریختند. اینکه برای اولین بار ایران به صورت مستقیم توانست نیروهای آمریکایی در صدها کیلومتر آن طرف تر را توسط موشک های بالیستیک بومی هدف قرار دهد، به خاطره ها پیوست!
⭕️ آن افرادی که دستور شلیک به هواپیما را داده اند و آن افرادی که ماشه را کشیده اند آن دنیا باید پاسخگو باشند که در آن شرایط پر استرس چه بر روی رادارها دیده اند و چه محاسبه ای کرده اند که منجر به این تصمیم شده است؟ شاید بگویند خطای انسانی جزئی از شرایط بحرانی و جنگی است. شاید بگویند اگر آمریکا سردار ما را ترور نمی کرد هیچ کدام از این اتفاق ها نمی افتاد. شاید بگویند اگر ظالمین عالم چشم طمع به منابع نفتی منطقه نداشتند ما در شرایط جنگی نبودیم. نمی دانم. خدا بهترین حسابرس است و به حساب ما و آنها خواهد رسید.
⭕️ من به شخصه، ضمن تسلیت مجدد به خانواده های داغدار، به هر اندازه که در این ماجرا سهیم هستم، توبه کرده و از همه خوانندگان عذرخواهی میکنم.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
لازم است اشاره کنم که ذرهای نمیتوانم ادعا کنم که اگر من جای آن آدمهایی که در آن موقعیت سخت قرار گرفتند و اشتباهات بزرگ کردند بودم، بهتر و درستتر عمل میکردم. آن حرفها ذرهای به این معنا نیست که خودم را آدم بهتری میدانم، نه از آنها و نه از آنها که در آن پرواز بودند و حالا خانوادههایشان داغدار هستند. احتمالاً همه آدمهای بهتری از من بودند و هستند. هم داغ و حال آن خانوادهها سنگینتر و سختتر از حال من است و هم احوال برخی از آنها که ناخواسته دچار آن اشتباهات شدند. (البته که همچنان باید پیگیر روشن شدن دلیل اشتباهات بسیار بزرگ و تعیین تکلیف آسیبدیدگان و مقصران و اصلاح نواقص و اشتباهات بود.)
خداوندا یاورمان باش!
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
بیا معامله کنیم. من خودم را بدهم، همهی خودم را، طوری که از من هیچ نماند، و در عوض بیشتر و بیشتر تو را داشته باشم. تو را که داشته باشم، هیچ هم که از من نماند، و اصلاً نباید هم که بماند، آنوقت هستم. بیتو، با همهی خودم، نیستم که نیستم. ای کاش .
_________________________________________________
پینوشت: تصنیف بهسوی تو» چهقدر زیباست. کاش میشد اینچنین بود: کی رود رخ ماهت از نظرم، بهغیر نامت کی نام دگر ببرم . به دست تو دادم دل پریشانم، دگر چه خواهی . یک دم از خیال من نمیروی ای غزال من . تا هستم من، اسیر کوی توام، به آرزوی توام .»
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
سلام و عرض ادب خدمت همهی دوستان عزیز و بزرگوار. عذرخواهم که مدتی کمتر توانستم خدمت دوستان برسم، اگرچه سعی کردم از اکثر مطالب دوستان استفاده کنم و از این بابت از همه بسیار سپاسگزارم.
اعیاد گذشته از جمله میلاد فرخندهی حضرت فاطمه زهرا (س) و ولادت حضرت امام جواد (ع) مبارک! میلاد مسعود حضرت علی (ع)، مولا امیرالمؤمنین را هم خدمت همهی دوستان تبریک عرض میکنم. امیدوارم به برکت اعیاد گذشته و پیشرو همه روبهرشد باشیم و مشکلات ختم به خیر شود.
از خواهران گرامی پوزش میطلبم که نتوانستم برای تبریک روز مادر و روز زن بهموقع، عرض ادب کنم و البته برای همه با تأخیر آرزوی تندرستی و سربلندی و عاقبتبهخیری دارم. روز پدر را هم به همهی دوستان بزرگواری که به مقام پدری رسیدهاند، تبریک عرض میکنم و برایشان آرزوی توفیق روزافزون در این مسئولیت را دارم.
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
یکی از ویژگیهای هندسی فراکتالها، خودهمانندی (self similarity) است. به بیان ساده، یعنی هر چه یک فراکتال را به قسمتهای کوچک تقسیم کنی، یا هر چه شکل را بزرگ (بزرگنمایی) کنی، باز میبینی که آن اجزا یا قسمتهای کوچک، درست شبیه شکل کلی هستند.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
دوست بزرگوار، آقای گوارا، نویسندهی وبلاگ حسابرسی» (یا در مسیر آسمان») لطف کردهاند و از من دعوت کردهاند که در چالش معرفی کتاب» (نمیدانم چالش یا پویش) که آقای میم گرامی، نویسندهی وبلاگ نوشته هام» آغاز کردهاند، شرکت کنم. البته حدود بیست روز از دعوت آقای گوارای عزیز گذشته است و من بابت تأخیر در نوشتن این مطلب از ایشان عذرخواهی میکنم.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
سلام به همهی دوستان بزرگوار! نوروز و سال نو بر همگی مبارک! بابت غیبتها و تأخیر در شرکت در پویشهایی که دو نفر از دوستان لطف کرده بودند و از من دعوت کرده بودند، پوزش میطلبم. دعاگوی تندرستی و دلشادی و سربلندی همهی دوستان بزرگوار هستم و از درگاه خداوند توانای مهربان چنین میطلبم: پروردگارا! در بهار پیشرو و سال نو، جان ما را چون شکوفههای بهاری به نسیم رحمت خویش شکوفا کن، احوال ما را به عطر یادت خوش گردان، راه ما را به نور هدایتت روشن کن و گامهای ما را در مسیر رشد استوار و پویا بدار!»
در ادامه چیزهایی بههم بافتهام از احوال خودم و اقوال بزرگان، ان شاء الله خیلی نامربوط و کسلکننده نباشد.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
سلام به همهی دوستان گرامی
میلاد مسعود حضرت ولیعصر (عج) را تبریک عرض میکنم و از خداوند متعال برای همهی دوستان رهروی استوار در مسیر انتظار و ظهور را خواهانم.
این مطلب بهدعوت نگارندهی محترم وبلاگ دارالمجانین» و در چارچوب بازی وبلاگی نامهای به .» که توسط آقاگل» گرامی راهاندازی شده است، نوشته شده است.
پوزش میطلبم بابت تأخیر بسیار، و طولانی بودن و کممایگی آنچه نوشتهام. من بهدلیل تأخیر زیاد در نوشتن این مطلب و گذشت زمان قابلتوجه از آغاز پویش، بهطور مشخص از کسی دعوت نمیکنم. اما از هر یک از دوستان خوانندهی این مطلب که مایل هستند دعوت میکنم در این بازی شرکت کنند.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
نوشتهی زیر اولین چیزی است که بهعنوان داستان یا داستان کوتاه نوشتهام. نمیدانم اصلاً میشود اسم این چند خط را، که میتوانست کوتاهتر هم باشد، داستان گذاشت یا نه. اما موقعیتی پیش آمد که نوشتم و اتفاقاً برای یک رویداد فرهنگی که بخش داستان کوتاه هم داشت، فرستادم (با همین عنوان). این وبلاگ شاید خوانندگان زیادی نداشته باشد، اما بهگمانم اکثر بزرگوارانی که لطف میکنند و به اینجا سر میزنند، در این زمینه صاحبنظر هستند و نظرشان برای من ارزشمند است. لذا بسیار سپاسگزار خواهم بود اگر قابل بدانید و بخوانید و نظرتان را، هر چه که هست، مرقوم فرمایید.
ادامه مطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
چندی پیش کتاب شرحی بر دعاهای روزانه حضرت زهرا (س) برگرفته از مجموعه سخنرانیهای استاد صفایی حائری را خواندم. در شرح دعای روز شنبه تذکراتی بود که بسیار به آن نیازمند بودم و درک آن برایم بسیار خواستنی است. بهنظرم آمد، اگر بخشهایی از مطالب این کتاب، البته فقط در شرح دعای روز شنبه را بیاورم، شاید برخلاف نوشتههای کممایهی من برخی از دوستان بهرهای از آن بردارند.
ادامه مطلب
درباره این سایت