بسم الله الرّحمن الرّحیم»

گتسبی بزرگ» کتاب محبوب شخصیت اصلی داستان چوب نروژی» (جنگل نروژی) است. چوب نروژی» اگرچه خودش مستقیماً حرفی برایم نداشت (البته برداشت‌های غیرمستقیم مفیدی داشتم)، اما تعریف و‌ تمجیدهای شخصیت‌های داستان درباره‌ی گتسبی بزرگ»، مرا نسبت به محتوای آن کنجکاو کرد. وقتی در کتاب‌فروشی، کتاب کم‌حجم گتسبی بزرگ» را دیدم که روی جلدش عبارت دومین رمان بزرگ قرن بیستم» نوشته شده بود، بیشتر کنجکاو شدم و چند سؤال هم برایم پیش آمد: چه کسی و با چه معیاری بزرگی رمان‌ها را سنجیده است؟ رمان‌های بزرگ دیگر قرن بیستم چه رمان‌هایی هستند؟» و در نهایت کتاب را خریدم.

در ابتدای کتاب و در بخش سخنی از مترجم» آمده است: گتسبی بزرگ» یک رمان کلاسیک و معروفِ امریکایی است، و در هفتاد و پنج سالی که از عمر آن می‌گذرد اقبال خوانندگان و ادب‌شناسان به آن پیوسته رو به افزایش بوده است. شاهد این ادعا تجدید چاپ‌های پیاپی کتاب، تدریس آن در دوره‌های دانشگاهیِ ادبیات امریکا و حضور آن در همه‌ی فهرست‌هایی است که سال گذشته بعضی از مؤسسات انتشاراتی از رمان‌های بزرگ قرن بیستم تهیه کردند و حتی در یک فهرست در جایگاه دوم بود .»

داستان چندان طولانی نبود و طبعاً سریع به پایان رسید. دنبال کردن یک ماجرا در قالب یک داستان اغلب کم‌یا‌بیش برای من جذاب است و این داستان هم برای من به‌عنوان یک مخاطب غیرمتخصص در ادبیات، جذابیتی متوسط از جنس همین جذابیت عمومی داستان‌ها داشت و نه چیزی بیش از آن. یک درون‌مایه یا پیام عادی می‌تواند با یک روایت عالی اهمیت و جلوه‌ی بیشتری در نظر خواننده پیدا کند. یک روایت ضعیف یا نامناسب، می‌تواند یک پیام یا درون‌مایه‌ی مهم را حیف کند. اما یک درون‌مایه‌ی قوی با یک روایت متناسب و جذاب می‌تواند، زندگی خوانندگانش را به‌شکل جدی و بلندمدت تحت تأثیر قرار دهد. البته مشخص است که در تمام این موارد باید احتمال و عدم‌قطعیت را در نظر گرفت.

داستان تمام شد و من بیش از پیش احساس می‌کردم که فهم و گیرایی‌ام در ارتباط با آثار ادبی کند شده است. این دومین رمان قرن بزرگ قرن بیستم» بود و عمق برداشت من از محتوای آن تقریباً هیچ». همه چیز در همان سطح داستان برایم تمام شده بود. این که داستان از نگاه تخصصی یک فرد آشنا با ادبیات داستانی یا یک منتقد ادبی چه‌قدر درخشان است، مشکل دست‌های خالی مرا حل نمی‌کرد. تکنیک مسأله‌ی من نبود.

بخت یار بود که در انتهای کتاب حدود پنجاه صفحه توضیحات و ضمایم موجود بود که چند نقد و نامه درباره‌ی گتسبی بزرگ» هم در میان آن‌ها یافت می‌شد. بارقه‌ی امیدی بود برای التیام درد یک ذهن کندشده. اما آن‌چه یافتم باز هم بیشتر مباحثی در مدح و ستایش وجوه فنی یک رمان امریکایی پیشرو بود. شاید مهم‌ترین چیزی که پیدا کردم این بود که این داستان به‌خوبی تصویری از امریکای پرجوش و خروش دهه‌ی 1920 ارائه می‌کند که به‌سرعت در مسیر توسعه‌ی اقتصادی حرکت می‌کند.

بالاخره در انتهای کتاب به فهرستی از صد رمان برتر قرن بیستم رسیدم که در آن گتسبی بزرگ» به‌عنوان دومین رمان برتر انتخاب شده بود. اما در توضیحات پیش از فهرست توضیحات مهمی وجود داشت. این فهرست توسط مؤسسه‌ی انتشاراتی رندم هاوس» تهیه شده است و به رمان‌هایی اختصاص دارد که در اصل به زبان انگلیسی نوشته شده‌اند (نه این‌که نسخه‌ی اصلی آن‌ها به زبان دیگری باشد و بعد به انگلیسی ترجمه شده باشد). انگلیسی» در ذهنم برجسته می‌شود و نام رمان‌های مشهوری از ذهنم می‌گذرد که در اصل به زبان انگلیسی نوشته نشده‌اند.

در سطرهای آینده ممکن است طرح کلی داستان آشکار شود، پس اگر فکر می‌کنید ممکن است بخواهید کتاب را بخوانید، شاید بهتر باشد ادامه‌ی متن را نخوانید.

***

می‌گویم: تقریباً هیچ!»

ذهن پریشان می‌زند به سیم آخر. می‌گوید: مث جمهوری اسلامیه.»

-         چی؟!

-         گتسبی بزرگ مث جمهوری اسلامیه.

-         فاز اپوزوسیون گرفتی؟

-         بذار مام یه دفعه از این ژستا بگیریم.

-         خب حالا، منظور؟

-         طرف همه‌ی زورشو می‌زنه تا دل دختره رو به دست بیاره. هر کاری می‌کنه. همه‌چی‌شو می‌ذاره. فکر می‌کنه طرفشم همین‌جوریه. پای عشق اون وامیسته. ولی طرف یه بچه مایه‌دار نازیه. مث خیلی بچه مایه‌دارایی که قمپز زیاد در می‌کنن، ولی پایداریشون در راه آراماناشون تا جاییه که خدایی نکرده آبمیوه‌ی صبح و شیر گرم آخر شبشون دیر و زود نشه.

-         گیرم بچه مایه‌دارا این‌جوری باشن، که همشون نیستن، اما حالا چه ربطی به جمهوری اسلامی داره؟

-         حالا همشون نه، ولی خب فکر کنم به بچه مایه‌داریشون ربط داره، چون قضیه موردی نیست، زیاده. ربطشو نمی‌دونی؟ این بچه‌های آقازاده‌ها و غیرآقازاده‌ها رو ندیدی که تو این مدارس به اصطلاح خاص درس می‌خونن. که ده مدل کلاس فوق برنامه و تقویتی و برنامه‌ی تفریحی و ورزشی براشون می‌ذارن. که اردوی دوران طلایی و نقره‌ای می‌رن. که استخر و سالن ورزشی چندمنظورشون به راهه و البته برنامه‌های متنوع فرهنگی و مذهبی جهت نهادینه کردن ارزش‌های اصیل اسلامی و آرمان‌های انقلاب؟ مث مدرسه‌ی .

-         اسم نبر.

-         چرا؟ تبلیغ می‌شه؟

-         نه، داستان می‌شه. اصل حرف به حاشیه می‌ره.

-         خب حالا، مث همونایی که خودت می‌دونی.

-         خب که چی؟! فرض کن دیدم. منظورت اینه که اشکالی داره؟ پولشو دارن. برای چیز بدی هم که خرج نمی‌کنن. خرج تحصیله. این شرایطی که می‌گی هم که خیلی خوبه.

-         تو جزئیات این برنامه‌ها که الان نمی‌خوایم وارد بشیم و بگیم کجاش خوبه و کجاش بده. اصل قضیه اینه که خیلی از کسایی که این مدرسه‌ها رو راه میندازن، مثلاً از مسئولان و آدمای سرشناس نظامن.

-         خب، مشکل؟! بَده برای رشد علم و فرهنگ و پرورش نخبگان متعهد تلاش و برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری می‌کنن؟

-         بابا لفظ قلم! نخبگان متعهد!

-         مسخره‌بازی درنیار. مشکلو بگو.

-         اتفاقاً وقتی از کسایی که این مدارسو راه انداختن یا اداره می‌کنن می‌پرسی که هدفشون چی بوده، بعضیاشون یه جوابایی می‌دن تو همین مایه‌های پرورش افراد متعهد و متخصص و نسل‌های آینده‌ی مدیران انقلابی. مام فرض می‌کنیم که راست می‌گن. اما نتیجه رو هم من دیدم، هم تو. خداییش تهش اینه؟ از این مدرسه‌ها با این هم خرج و دنگ و فنگ، آخرش لشگر نخبگان و متخصصین متعهد درمیاد؟

-         خب اینا که همه‌ی ماجرا نیستن. خانواده هست که شاید خیلی مهم‌تر باشه. بعدم که اکثر این بچه‌ها وارد دانشگاه می‌شن.

-         قبول. ولی بالاخره نقش این مدرسه‌ها با این همه هزینه چیه؟

-         خب، فکر کنم اکثر این بچه‌ها بر اساس معیارهای رایج سیستم آموزشی نتایج خوبی کسب می‌کنن و بعد هم با نسبتی بالاتر از مدارس عادی وارد دانشگاه می‌شن.

-         کلاً همین؟! نمره‌هاشون و درصد قبولیشون تو دانشگاه بالاتره؟

-         به‌هرحال این رقابت همیشه وجود داشته و وجود داره برای رسیدن به شرایط بهتر تو دانشگاه.

-         خب این یه حرف دیگه است که دیگه خیلی با اون ادعاهای پرطمطراق مسئولین انقلابی جور درنمیاد.

-         چرا جور درنمیاد؟ مدرسه‌ها کمک می‌کنن تا بچه‌ها شرایط مناسبی برای قبولی تو دانشگاه داشته باشن. تو فکر می‌کنی، اگه اون به‌قول تو مسئولین انقلابی این کارو نکنن، افراد دیگه که تمکن مالی دارن و حالا به اصطلاح انقلابی نیستن این کارو نمی‌کنن؟ نتیجه چی می‌شه؟ اونایی که تو اون مدارس درس خوندن بیشتر ظرفیتای ممتازو پر می‌کنن. چاره چیه؟ این بچه‌ها رو باید تو این رقابت تا اونجا رسوند، ضمن این‌که تو این روند سعی می‌شه پرورش و تربیتشون طوری باشه که بعدها به قول تو در راه آرماناشون پایدار باشن.

-         مسأله اینه که از این راه نمی‌شه به اون هدف رسید. خوبه خودت آستانه‌ی پایداری دوستان رو تو دانشگاه و بعدش دیدی. به‌نظرت اون تلاش‌های تربیتی و پرورشی جواب می‌ده که نتیجه این‌طور می‌شه.

-         چه‌طور می‌شه؟ خیلی هم بچه‌های خوبی هستن اکثراً.

-         منم نگفتم بَدَن. اتفاقاً به قول تو اکثرشون خوبن و اصلاً از ما هم بهترن. اما قبل از این که تو فلان مدرسه درس بخونن هم خوب بودن. اصلاً این مدرسه‌ها از بین خوبا انتخاب می‌کنن، البته با معیارای خودشون. اما در نهایت تفاوت معناداری که اثر تحصیل تو این مدارس داره چیه؟ کاری به اثرات ظاهری ندارم که اون‌ها هم گاهی تو همون ترمای اول دانشگاه بر باد می‌ره با بر باد رفتن هر بربادرفتنی‌ای. یا این‌که در اثر تغییر شرایط جوی، اعتقادات مذهبی و حتی رفتار اجتماعیشون گاهی از این رو به اون رو می‌شه. فعالیتایی مث برگزاری مراسم دعا و جلسه‌ی هفتگی تو یه محیط ایزوله‌ی فکری و فرهنگی، بعداً ممکنه اثر مثبت خیلی قابل‌توجهی در مواجهه با شرایط واقعی جامعه نداشته باشن. دادن جوابای آماده به ذهن‌های بدون سؤال و دغدغه‌ی جدی هم همین‌طور، حالا هر قدر هم که اون جوابا خوب و درست باشن.

-         فکر می‌کنم با همه‌ی اینا درصد قابل‌توجهی از اینا به درجات خوب تحصیلی می‌رسن.

-         درصد قابل‌توجهی از اینا به درجات خوب تحصیلی می‌رسن و ‌می‌رن یا می‌رن و به درجات بالای تحصیلی می‌رسن. چون به هر دلیل شرایط موجود رو با خواسته‌ها و شرایط مدنظرشون متناسب نمی‌بینن.

-         خب تا حدی شاید حق دارن، گاهی انقدر مشکلات سر راهشون می‌ذارن و می‌ذاریم و سبز می‌شه که دیگه یه جایی با این که چندان هم دوست ندارن، ترجیح می‌دن برن، شاید برای خودشون و دیگران بهتر باشه.

-         شاید آره، شایدم نه، مورد به مورد می‌تونه فرق داشته باشه. اما الان اصلاً مسأله انتخاب شخصی اونا نیست. اصلاً گیریم کاملاً حق دارن، اما خب ‌فکر کنم مشخصه که چنین نتیجه‌ای متناسب با اون هدف‌گذاری اولیه‌ی مدارس نیست.

-         شاید تا حدی درست باشه، اما همه هم که این‌طور نمی‌شن. بعضیا می‌مونن، بعضیا می‌رن و برمی‌گردن و از اینا تعداد که شاید خیلی هم کم نباشن مسئولیت‌های نسبتاً مهمی رو به عهده می‌گیرن. منظورم از مسئول و مسئولیت اون تلقی عمومیه که اکثر مردم از این عنوان دارن.

-         بله، درسته. قطعاً مطلق که نیست این رویه. اما به‌نظرم نسبتش چشمگیره. ضمن این‌که درباره‌ی یه گروهی از اونایی که مسئول می‌شن، با همون تلقی عمومی، حرف دارم.

-         شما بگو کجا حرف نداری؟!

-         در مورد خودم. ماشالا حرف ندارم!

-         خب حالا! مسخره‌بازی درنیار. حرفتو بزن. اینجا مسألت چیه؟

-         ببین فرض کن این بچه‌ها تو مدرسه هم خیلی خوب آموزش‌های درسی رو دیدن و هم مربیان خیلی توانا نهایت تلاششونو کردن که خوب پرورششون بدن و بر مبنای ارزشا و آرمانای انقلابی و دینی تربیتشون کنن. بازم بیا فرض کنیم که این بچه‌ها هم کاملاً توجه کردن و آموزشا رو پذیرفتن. بعد با موفقیت وارد دانشگاه شدن و با موفقیت هم به‌عنوان یه متخصص متعهد خارج شدن و در مسند مسئولیت قرار گرفتن. حالا قراره چی‌کار کنن؟

-         تلاش کنن برای رشد افراد و در کل جامعه طبق همون ارزشا و آرمانا.

-         باریکلا! حالا آیا رشد عدالت اجتماعی و کاهش تبعیض یکی از همین آرمانا نیست؟

-         یکی از مهم‌تریناش قطعاً.

-         به‌نظرت سیر این بچه‌ها در مدرسه و ورود به دانشگاه بر اساس عدالت بوده. یعنی شرایط این بچه‌ها تو اون مدرسه با اون شهریه و اون امکانات با بچه‌های مدارس کپری دور از مرکز یا حتی مدارس معمول نه‌چندان دور از مرکز قابل‌مقایسه است؟ خودش مصداق تبعیض نیست؟ چرا ما فکر می‌کنیم، صحبت کردن از عدالت بر اساس متد نوین آموزشی و با بهره‌گیری از کارآمدترین روش‌های کمک‌آموز

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها